اگر توجه بفرمایید، غالبِ وقت و زندگیِ ما صرفِ این میشود که دیگران را متقاعدکنیم کاری برای ما انجام دهند و سنگی را از جلوی پای ما بردارند، با ما همکاری کنند، ما را دوست داشته باشند! و مهمتر از همه خودمان را متقاعد کنیم که این درست یا غلط است.
«هنرِ متقاعدکردن» به قدری مهم و ارزشمند است که میلیاردها میلیارد در سال خرج این مهارت میشود که تحقیق کنند:
یک انسان چطور متقاعد میشود. یک انسان چطور راضی میشود، چطور یک انسان تصمیمی میگیرد، مراحلِ تصمیمگیریاش چیست و ما چطور میتوانیم در این مراحل وارد شویم و آن جریانِ تصمیمگیری را به طرفِ خودمان بچرخانیم.
یکی از بارزترین مهارتهای متقاعد کردن، پیامهای بازرگانی است.
صبح تا شب پیام بازرگانیِ تلویزیون و رادیو قصد دارد شما را متقاعد کند که فلان محصول را بخرید. که اگر محصولِ ما قدری گرانتر است ولی در عوض این مزایا را دارد.
یا فرزندِ شما سعی دارد شما را متقاعد کند که برایش مثلا بادکنک یا دوچرخه بخرید یا شما را متقاعد کند که او را به شهربازی یا سینما ببرید. یا شما را متقاعد کند که دیرتر بخوابد. یا شما میخواهید او را متقاعد کنید که پیش از خوابیدن دندانهایش را بشوید. یا قبل از خواب کتاب بخواند.
پس اگر دقت کنیم متوجه میشویم:
دائماً در حال تلاش هستیم که نظرِ یک یا چند نفر را به نفعِ خودمان تغییر دهیم. این خیلی مهم است. اگر راهش را بلد باشیم…
اگر متقاعد کردنِ کسی 3 سال یا 6 ماه یا 4 ساعت طول کشیده باشد، ممکن است در اینصورت 5 دقیقه طول بکشد. پس میارزد که روش متقاعدکردن را یادبگیریم.
دانلود بستهی «مهارتهای اجتماعی»
ما موجوداتی اجتماعی هستیم. موجوداتی هستیم که دریافتهایم موفقیتِ ما در گروِ تصمیم و خواستِ دیگران است.
این همه مد، این همه لباس و این همه عطر و ادکلن و مواد آرایشی همه برای متقاعدکردن است؛ که به من توجه کن، من اینجا هستم. برایتان جالب و قدری اسفانگیز نیست که چرا ما این هنر و مهارتِ زندگی را در مدرسه یا دبیرستان یا دانشگاه به صورت یک درسِ لذتبخش تدریس نمیکنیم؟! که فرزندمان یادبگیرد به جای دعواکردن و پرخاشکردن و انهدام، صحبت کند، یاد بگیرد چطور طرف مقابل را متقاعد کند!
پیش از اینها، تا اوایل قرنِ بیستم، تمامِ فنونِ مذاکره بر این استوار بود که من برنده شوم و طرفِ مقابلم بازنده. هنوز هم در بعضی کسبوکارها سایهی این رفتار هنوز دیده میشود. که طرف فکر نمیکند که مشتریاش را خریدارش یا کسی که به او مراجعه کرده، چه سودی میبرد. همواره دارد به این فکرمیکند که چه کارکند که خودش سود بیشتری ببرد. حتی در مذاکرات بین دول هم این خیلی رایج بوده و شاید هنوز هم باشد که فقط به منافعِ کشورِ خودشان فکرکرده و به منافعِ کشورِ مقابل فکرنکردهاند.این در اصطلاح فرنگی میشود Win-Lose(برنده-بازنده).
در روش برنده-بازنده، ظاهرا من برنده شدهام. ولی اگر قراردادی است و این قرارداد باید اجرا شود، آن شخصِ بازنده نمیخواهد و نمیتواند اجرا کند و این لزوماً منجر به اجرای قرارداد نخواهد شد.
انسانها به زودی میفهمند که در روابطِ برنده-بازنده، هر دو بازندهاند. روشِ بازنده-بازنده هم که اصلا اجرا نخواهدشد. چرا که چه روشی است که هر دو طرف بازنده شوند.
در اواسطِ قرنِ بیستم، به بعد، به این نتیجه رسیدند که روشِ مناسب، روشِ Win-Win یا برنده-برنده است که باید هم بیاندیشیم و هم عمل کنیم. یعنی در روابطی که داریم، هم شما خیر ببرید و هم من.
فکرکنید تمامِ زمینهای گرانقیمت مال من و شما ولی جویهای آب بو میدهد و هوا مسموم است و درختی هم در زمین نباشد.
آیا میشود در چنین جایی زندگی کرد؟
حتی اگر روزی 10 میلیون هم کسبِ درآمد کنیم، چه فایده دارد؟
دانلود سمینار «شخصیت آهنین»
بیاییم مهارتهای مذاکره و فنونِ آن را جزوِ درسها و مطالبی قرار دهیم که آموختن آن را برای خودمان واجب بدانیم.
یادبگیریم:
چطور بیاندیشیم و چطور مذاکره کنیم؟
به فرزندانمان یاد بدهیم که چطور با همکلاسیهایشان مذاکره کنند و فکر و عقیدهی خود را به طرفِ مقابل منتقل کنند. آنوقت زندگی برایش راحت و ثمربخش میشود. این مهارتِ بسیار حیرتانگیز و گرانقدر، آموختنی است.
از مادر با این مهارت متولد نمیشویم. ما این را یادمیگیریم. بچهها وقتی ببینند والدینشان با همدیگر و دیگران چطور مذاکره میکنند، آنها هم یادمیگیرند.
بیاییم نهضتی درست کنیم.
از مسئولینِ آموزش وپرورش، آدمهای دلسوز و شرکتها بخواهیم که فنِ مذاکرهی صحیح را بیاموزیم.
شما اگر روشِ فروشندگی و متقاعدکردنِ مشتری را بیاموزید، راحت از شما خرید خواهند کرد، درآمدِ شما هم بالا خواهد رفت، آنها هم خوشحال خواهندبود.
«فن مذاکره» آموختنیست.
من و شما میتوانیم با تمرین این مهارت را در خود ایجاد کنیم.
مهارتی که لذتبخش است. مهارتی که عمر را طولانی میکند، زندگی را تسهیل میکند. هزینهها را کاهش میدهد. انسانها راحتتر یکدیگر را درک میکنند.
«مذاکره» جنگ و دعوا نیست که برنده و بازنده داشته باشد.
خانم و آقایی که احتمالا رابطهتان خوب نیست و میخواهید جدا شوید. جداشدن الزاما دعوا ندارد. با هم مذاکره کنید. مسئلهتان را مطرح کنید. اگر به این نتیجه رسیدید که نمیتوانید با هم ادامه دهید، لازم نیست چیزی بشکند یا خراب شود.
برتراند راسل میگوید:
«وقتی عصبانی میشود، در نزدِ من معنایش این است که منطق شما تمام شده و دیگر منطقی برای گفتن نداری».
خشونت و دعوا و مرافعه در جایی شروع میشود که منطق تمام میشود. در حالی که با یادگرفتنِ فن و هنر مذاکره، جامعهی ما در صلحِ بیشتری خواهد زیست دادگستریها خلوتتر خواهندشد. کلانتریها خلوتتر خواهندشد. پلیس وقت بیشتری برای کنترل و پیشگیری از جرائم خواهد داشت، نه پیگیریِ دعواهای بچگانه!
اگر موافقید، همین امروز شروع کنید.
دوستدارتان
محمود معظمی
دورۀ یکساله «بیزینس کوچینگ»