ترس/عشق!
وقتی دقت میکنیم پی میبریم که بسیاری از مسائل و مشکلات از دو ترس اصلی ناشی میشود:
ترس از طرد شدن و ترس از شکست.
به هرحال جنس آنها ترس است.
میخواهیم در کنکور شرکت کنیم.
میخواهیم برای شغلی مصاحبه شویم.
میخواهیم کسبوکاری را راه بیاندازیم.
میخواهیم خواستگاری برویم و یا برای دخترخانم خواستگاری میآید.
میخواهم به کسی بگویم دوستت دارم.
میخواهم از کسی گله کنم که این کار شما مرا ناراحت کرده است.
و…
هرکاری به یک دلیل بزرگ که آن «ترس» است متوقف میشود.
میترسیم شکست بخوریم یا میترسیم مسخرهمان کنند و یا میترسیم به ما جواب «نه» بدهند و حقیر و کوچک شویم و همه هم فقط در ذهن خود ماست!
کوچ محمود معظمی
داستان تیمور لنگ را شنیدهاید؟
که وقتی شکست خورد، رفت و در بیابانی پنهان شد و مورچهای را دید که ۶۰ الی ۷۰ بار یک دانهای را از دیوار بالا میبرد و آنقدر افتاد و دوباره بالا رفت تا بالاخره موفق شد!
تیمور وقتی این جسارت و پیگیری را در یک مورچه دید، به خود امیدوار شد و به تلاش خود ادامه داد.
حالا چرا ما این داستان را شنیدیم ولی آن را اجرا نمیکنیم؟
چرا پیامبران و بزرگان ما این همه سختی و مصیبت کشیدند ولی در راستای هدف حرکت کردند تا به خواستههای خود رسیدند؟
اما ما با این که این داستانها را خواندهایم و درباره آن فیلم میبینیم، چرا وقتی پای عمل میآید زانویمان میلرزد؟!
این همان «ترس» است! و این ترس هم پیدا نمیشود، مگر این که بخواهیم کاری را انجام دهیم!
فرض کنید که لباس سفید و زیبایی دارید و روی آن لکی افتاده است.
این لکه را نمیبینی مگر این که روزی بخواهی آن را بپوشی. و این لکه اهمیتی پیدا نمیکند مگر این که بخواهی به مهمانی بروی، چون دیگران آن را خواهند دید!
این لکه ترس که بر لباس روح و روان ما افتاده است، معلوم نمیشود که من و شما در بعضی مواقع ترسو هستیم! مگر این که:
بخواهیم تصمیم بگیریم.
بخواهیم پولمان را بگیریم و بخواهیم پول قرض بدهیم.
بخواهیم حرف بزنیم.
بخواهیم ابراز محبت کنیم.
این ترس دامنگیرمان میشود.
شرایط لازم برای دریافت کوچینگ سکویا
جنس ترس چیست؟
جنس ترس هیجان است، یعنی شما فکری به سرتان میآید و بعد میترسید.
تجسم میکنید اگر بروم به من «نه» گفتند چه؟!
اگر مسخره شدم چه؟
گفتند چاق شدی و یا گفتند لاغر شدی چه؟
همه اینها فکر است و ترس هم یک هیجان منفی بازدارنده و ترمز کننده است. نمیگذارد من حرکت کنم، خیلی بازدارنده است.
اگر مثلاً مقدار انرژی ۱۰۰ واحد است و ما میخواهیم آن را خنثی کنیم:
باید از جنس خود آن یک انرژی بیاوریم که بار آن متفاوت باشد. یعنی وقتی انرژی مثبت و منفی باهم بیایند نتیجه آن صفر است. اگر انرژی مثبت بیشتر باشد حرکت به طرف جهت مثبت است و اگر انرژی مثبت مقداری کمتر باشد، هنوز انرژی منفی وجود دارد. پس ترسهایی که ما را اداره میکنند، جنس آنها انرژی است و نوع فکر است؛ فکرهای ترسناک است
فقط خبر است و آینده در جلوی روی شماست و لحظه حال است که در آن زندگی میکنید.به قول آنتونی رابینز:
آینهای که در اتومبیل میگذارند برای آن نیست که به گذشته نگاه کنید باید جلویتان را نگاه کنید و بدانید که از کجا آمدهاید و پشتسر شما چه خبر است!
ترسها بازدارنده و ریشه آن مربوط به خاطرات گذشته است.
ولی اکنون در لحظه ما از آن رنج میبریم!
گفته میشود که آقای معظمی تنها برای افراد ثروتمند و دارا آموزش دارد!
در داستانهای لیلی و مجنون، امیرارسلان و فرخلقا، ویس و رامین و وامق و عذرا و راه دور نرویم همین خودمان که ازدواج کردیم وعاشق شدیم…
چقدر پدر و مادر گفت این کار را بکن و این کار را نکن.
گفتند که ازدواج کار سختی است و حساب و کتاب دارد.
ولی ازدواج کردی و بچه دار هم شدی و تمام مسائل را هم حل کردی.
اگر این مسائل را روز اول به ما میگفتند وتجسم میکردیم، هرگز ازدواج نمیکردیم!
چرا اکنون تمام مسائل را حل کردهایم و زندگی میکنیم؟!
بچه داشتن مگر کار آسانی است!
ولی بچههایتان را هم بزرگ میکنید و برای آنها وقت و انرژی میگذارید!
چه چیزی باعث میشود این همه مسأله را حل کنیم؟
چه چیزی باعث شد شما ازدواج کنیم؟
درست حدس زدید، عشق!
من شخصاً اعتقادم بر این است که در حقیقت، ترس یعنی نبود عشق.
هرگاه عشق نباشد، ترس زیاد است.
همانطور که اتومبیل اگر بنزین نداشته باشد، میایستد، سوخت بشر هم عشق است و عشق هم اولین پدیده هدف است.
هر وقت در زندگیتان ترس زیاد است و زیاد ترمز میکنید و حرکت نمیکنید و راه نمیروید و با عشق و علاقه از خواب بیدار نمیشوید و با ذوق و شوق سرکار نمیروید و با ذوق و شوق به خانه نمیروید، با شوق و ذوق با همسرتان صحبت نمیکنید، فرزندتان را بغل نمیکنید ؛ با ذوق و شوق با دوستان خود حرف نمیزنید و خلاصه با شوق و ذوق زندگی نمیکنید. به جای این که بگردید و بگویید که تقصیر این و یا آن است، به یک نکته توجه کنید، عشقت کم است. وقتی عشق در وجودت دمید، گرم میشوی و ترس از بین میرود.
در داستانهای عاشقانه که در تاریخ و ادبیات ما و در دنیا هست، به مجرد این که داستان شروع میشود و کسی عاشق میشود، مسائلی پیش میآید. رقیب است، دوری مسیر است و اسارت آن دختر است (مثل چهل گیس که در دست دیوی اسیر است و در قلعهای است).
وقتی عشق میآید موانع هم میآید.
اما چه چیزی باعث میشود که عاشق موانع و کوهها وبیابانها را طی میکند تا به معشوق برسد.
این موانع و دریا و کوهها و بیابانها در حقیقت ترسهای بشر هستند.
دیوار قلعه ترسهای بشر هستند.
غولی که معشوق و معشوقه ما را اسیر کرده، ترسهای ما هستند.
اما قهرمانان داستان پیروز میشوند، به خاطر عشقشان.
وقتی عشق تو قویتر از غول بود، برنده میشوی.
کوچ محمود معظمی
صبح که از خواب بلند میشوید با یک هدف و یک برنامه و با یک ذوق و شوقی از خواب بیدار شوید.
به فرزندانمان یاد بدهیم به جای این که از روی ترس کاری انجام دهند، از روی عشق انجام دهند.
به فرزندان یاد بدهیم که از ترس درس نخواند که اول شود و یا دوم!
بخوان که لذت ببری و یادبگیری و دنیا و عظمت خدا را بهتر درک کنی و بفهمی چه هستی.
آنوقت است که میبینی چقدر خوب درس میخواند.
مسابقات را تعطیل کنید.
(مسابقاتی که برای سرگرمی هستند اشکالی ندارد).
اما رقابتهای مکارانه و کشنده مثلاً من چرا ۱۹/۹۸ گرفتم و دیگری ۲۰ گرفت.
اصلاً چگونه میشود تحصیلات کسی را با دو درصد تفاوت اندازه گرفت؟!
همه اینها من درآوردی است.
چند درصد این درس خواندنها عشق است که فردا طبیب، مهندس، پزشک، هنرمند، شاعر و نویسنده و یک آدم خدمتگزار میشویم.
وقتی اطراف خود را نگاه کنید، خواهید دید که تمام افراد موفق در یک چیز مشترک هستند:
عاشق کار و زندگیشان هستند.
هرچه موفقتر هستند، بیشتر عاشق هستند.
این توضیح را عرض کنم که:
موفقیت فقط پول نیست.
پول فقط یکی از اجزاء موفقیت است.
موفقیت به معنای خوشبختی و احساس خوشنودی و رضایت از «بودن خود» است.
تمرین کنیم تا عشقورزی را یاد بگیریم.
عشق ورزی وظیفه من و شماست و این را به فرزندمان یاد بدهیم که همنوعان، محیط زیست، حیوانات و پرندگان را دوست داشته باشد.
صبح که از خواب بیدار میشویم با عشق بلند شویم. آن وقت هفت صحرا ترس هم که باشد با خوشی و نشاط بلند میشویم و به راحتی پشتسر میگذاریم و متوجه نمیشویم که چگونه گذشت! و شب هم که به خانه بر میگردیم، بازهم شاد و خوشحال هستیم.
این را از خانه شروع کنیم.
اگر مدیر یا رئیس سازمانی هستید، ترتیبی بدهید که عشق در سیستم شما بجوشد.
دستگاهی که تولید میکنید، بوی عشق بدهد.
مردم میفهمند، به خوبی معلوم است که یک استاد کار میزی را با عشق درست کرده یا فقط از روی وظیفه ساخته است.
لباسی را خیاط با عشق و یا از سر وظیفه دوخته است، خیلی فرق میکند.
دستبهدست هم دهیم و کاری کنیم که:
محیط ما عطرآگین شود به عطر عشق.
عضلات ما با نیروی عشق پرقدرت شود.
فکر و تدبیرمان در جهت عشق و خدمت به خودمان، خانواده، شهر و کشورمان و دنیا باشد.
از خداوند بخواهیم که:
خدایا در درون من عشق را سرشار و جاری کن.
آنوقت نخواهید ترسید و هرکجا که ترس، مانع حرکت است، سعی کنید به هرطریقی شده آن را از زندگی خود بردارید.
با اجازه بزرگترها من این شعر فردوسی را تغییر کوچکی دادم:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
ناداشته عشق گنج میسر نمیشود!
وقتی عشق دارید دیگر رنجی نیست. کسی که رنج میبرد، برای این است که کار خود را دوست ندارد.
وقتی در جهت عشق هستی همه گنج و همه لذت است و واقعا ً میشود صاحب گنج شد بدون رنج، به شرط اینکه عشق را به زندگی بیاورید.
دوستدارتان
محمود معظمی
دریافت کوچینگ محمود معظمی
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
5 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
سلام. خیلی خوب بود واقعا لذت بردم 😃..ممنون استاد معظمی ان شاﺋ الله عاقبت به خیر بشین
بسیار با ارزش و خواندنی است.
درود بر شما استاد عزیز.مطالب بسیار ارزنده و جامع ممنون و متشکر
واقعا که بدون ترس و باوجودعشق چه نیروهای عظیمی از ما در دنیا پراکنده میشود و چه نقشهای زیبایی خلق میکنیم.کاش منم تمرین کنم که بر ترسهام غلبه کنم و به عشق تبدیلشون کنم.سپاس استاد عشق
باسلام وخداقوت
خیلی مطب عالی وآگاهی دهنده ای بودومن واقعاازخوندنش لذت بردم وازآقای معظمی وگروهشون سپاسگزاری میکنم چون به من یاددادند که ترس یک هیجان ویک انرژیست ومن فقط باید بانیروی عشقم نسبت به هرمسعله ای که ترس دارم استفاده کنم تابتونم ازاون مانع ردبشم
با سپاس ودرود برشما.