یکی از مهارتهایی که بهتر است بیاموزیم!
چندین سال پیش، من و شرکایم ساختمانی ساختیم که دو تا از واحدهای آن، دفتر کار من شد. و بعضی دیگر از واحدها را فروختیم به سایر خواستاران آن ملک. مدتی گذشت…
و چون من تجربهای داشتم و از بدو ساختهشدن آن ساختمان در آنجا بودم، انجمنی برای ادارهی آن ساختمان تشکیل دادیم و تصویب شد که من رئیس هیئت مدیرهی ساختمان باشم.
آن زمان متوجه شدم که چقدر ما در آموزش و پرورشمان نقص داریم!
اشخاصی که به مدارج بالای تحصیلی رسیدهاند، وقتی در جمع مینشینند، آنجایی که باید مسئولیت جمعی را بپذیرند و برای خودشان سهمی قائل شوند، چقدر بچگانه عمل میکنند!
فلانی پول شارژ نمیدهد!
فلانی میگوید: من که طبقه اول هستم و آسانسور ندارم و…
صحبتهای بسیار بچگانه که آدم متوجه میشود مشکلات، خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست. اگر آدمهای عامی و کمسواد بودند، میگفتیم خب، آموزش ندیدهاند! ولی لااقل از این طیف یا گروه تحصیلکرده، انتظار نمیرود چنین باشند.
یکی از آن افراد، خانمی بود که هروقت ما جلسه میگذاشتیم، ایراد میگرفت که چرا فلان کار را انجام ندادید؟! تا این که یک روز وقتی ایشان شروع کرد به صحبتکردن، به ایشان گفتم: امکان داد از شما خواهش کنم به ما بگویید که چه بکنیم؟ شما بگویید ما چه بکنیم، تا ما همان را انجام دهیم.
این که این کار را نکنید، چرا فلان کار را نکردید، خطِ مشی نیست. ما هر کاری کنیم، شما میتوانید از آن ایراد بگیرید. لطفاً بگویید ما چه بکنیم؟
و از آن به بعد ایشان ساکت شد. چون چیزی برای گفتن نداشت!
آن هنگام بود که متوجه این موضع شدم که در روابط اجتماعی، در برخوردهای انسانی و افرادی که با آنها در ارتباط هستیم (میتواند همسر، فرزند، همکار، همسایه و دیگران مردم جامعه باشد) باید ارتباط درست برقرار کنیم.
به جای «غرزدن» و گفتنِ این که «ما چه نمیخواهیم» بگوییم «چه میخواهیم». مثلاً اگر بگویید «من از این غذا خوشم نمیآید» خب همسرتان چه کار کند؟ یا «من از این طرز درس خواندن تو خوشم نمیآید» خب دانشآموز باید چه کار کند؟ یا «من از این طرز لباس پوشیدنت خوشم نمیآید»، خب چه بپوشد؟!
اینها پیامهایی است که نارضایتی شما را میرساند ولی جهتدهنده و راهنما نیست. خواستهی شما را مطرح نمیکند.
من میتوانم بگویم «من ترجیح میدهم که غذاهای شیرین بخورم» و…که در این صورت همسرم میداند که غذای شیرین بپزد. اما اگر صرفاً بگویم این غذا را دوست ندارم، احتمال دارد غذای دیگری هم بپزد که خوشت نیاید. و این نوع پیامرسانی، بسیار بسیار گمراهکننده است.
من اعتقاد دارم و تجربه ثابت میکند که ۸۵% از موفقیت، «تعریفِ درست و مشخص» از موضوع است. ۸۵% از حل یک مسئله، بسته به این است که مسئله را درست تعریف کنیم. اگر بدانیم مشکل چیست، میتوانیم آن را حل کنیم. اما بعضی اوقات ما نمیخواهیم مسئله حل شود، فقط میخواهیم غر بزنیم!
شخصی از یکی آشنایان خود تعریف میکرد که:
مردِ ایرادگیری بود و همیشه از خانمش ایراد میگرفت. هر غذایی میپخت، ایراد میگرفت. و اینکار را بسیار نابجا و گستاخانه انجام میداد. تا اینکه یک روز در زد و وارد منزل شد و گفت: «خانم بگو چی پختی که اصلاً دوست نمیدارم!».
معلوم است که وقتی هنوز ندانسته ایراد میگیرد، چطور میتواند موضع مخالف داشته باشد. موضوع علاقه نیست، موضوع مخالفت است. با ابراز مخالفت ممکن است من مقداری آرامتر شوم اما هیچ راهحلی برای طرف مقابلم نمیگذارم. کمکی به او و خودم نمیکنم و رابطهمان هم بهتر نمیشود که هیچ! بدتر هم میشود.
بیایید تمرین کنیم:
بگوییم «چه میخواهیم».
یکی از نشانههای ارتباط خوب و روابط اجتماعی خوب این است که اول خودمان بدانیم چه میخواهیم.
دوم، این را طوری بیان کنیم که برای طرف مقابل تفهیم شود.
کمک کنید. به همسرتان کمک کنید شما را بشناسد. به بچهتان کمک کنید شما را بشناسد. بداند شما از چه چیزی خوشتان میآید و به چه چیزی حساسیت دارید. کمکش کنید.
هر چه اطلاعات بیشتری از هم داشتهباشیم، ارتباطاتمان راحتتر و سریعتر خواهدشد.
برای مثال: اگر من بدانم که فلان جمله یا فلان کلمهی خاص شما را ناراحت میکند، بهتر است آن را به کار نبرم. به همین جهت وقتی من در تماس و ارتباط با شما هستم و شما لطف میکنید به من زنگ میزنید یا شما را جایی ملاقات میکنم، شما تشکرمیکنید و میگویید خودتان و همسرتان و فرزندانتان از برنامههای من خوشتان آمده است؛ اولین چیزی که از شما میپرسم این است که: «از چه چیزِ این برنامه لذت میبرید و بیشتر خوشتان میآید؟». چرا که اگر من از نظرِ شما آگاه شوم، بازتابِ آن در برنامهی بعدی متجلی خواهدشد. اعم از: طرز پوشش باشد یا طرز بیان، نوع مطلب یا نحوهی ارائهی مطلب، این که چه موضوعاتی بیشتر مورد توجهتان هست، زمان و مدت برنامه، موسیقی و تدوین آن و… . هر چه اطلاعات بیشتری از سوی شما کسب کنم، بهترخواهد بود. اما اگر شما فقط بگویید «من خوشم میآید»، خب من متشکرم! اما هنوز نمیدانم از چه چیزی بیشتر خوشتان میآید؟!
به هم اطلاعات درست بدهید
و از کلیگویی و این که فقط احساستان را بیان کنید، کمی احتراز کنید.
در تعلیم و تربیت فرزندان، میگویند که به بچههایتان بگویید که: مشخصاً از کدام رفتارشان و از کدام کارشان خوشتان میآید؟
اینکه فقط به آنها بگویید از تو خوشم میآید، خوشحال میشود ولی تکلیفش معلوم نیست! با مشخص کردنِ نوعِ کاری که شما از آن خوشحال میشوید، حالا در مغزِ آن بچه ارتباطی میان رضایت و تأییدِ پدر، عشقِ مادر و این رفتار، ارتباطی تعیین میشود و از این به بعد این بچه روی این رفتار تأکید کرده و آن را بیشتر دنبال خواهدکرد؛ نسبت به زمانی که پدر به بچه فقط بگوید من تو را خیلی دوست دارم!
اگر از یک رفتار او ناراحتید و بگویید «تو بچهی بدی هستی»، این حرف برای او بیمعناست. اما میتوانید به او بگویید که «وقتی شما دندانت را مسواک نمیکنی و میخوابی، این موجب ناراحتی شما و ناراحتیِ شما هم باعث ناراحتی خانواده خواهدشد». یا اگر حرفِ زشتی زد، به او بگویید «این کار و حرف شما خیلی بد است، این رفتارِ شما را من نمیپسندم». با این حرف با او شفاف، واضح و روشن صحبت کردهاید و او متوجه میشود که این رفتار محکم پدر یا مادر یا مربی، در ارتباط با این رفتار خودش است و بین اینها ارتباط برقرار خواهدکرد. و هرچه این رفتارها مشخصتر باشد، ارتباط مؤثرتر و قویتر و سالمتر خواهدبود.
میتوانیم این کار را تمرین کنیم…
با خودمان، با همسران، با مربیان و… تمرین کنیم که واضح و شفاف صحبت کنیم و اطلاعت درست از خودمان به دیگران بدهیم. کمک کنیم که نیرو و وقت و انرژیمان صرف کارهای بیهوده نشود.
کاری کنیم که در ضمنِ این که احساسمان را میگوییم، یک آدرس هم داده باشیم که این احساسِ من ناشی از چه کاری است. که اگر اشتباهی کردهایم یا برداشتِ اشتباهی کردهایم، بتواند کارش را جبران یا توجیه کند.
فکر نکنیم که «موفقیت» کار خیلی پیچیدهای است. فکر نکنیم که زندگی زناشویی خوشبخت و صمیمی داشتن، کار خیلی پیچیدهای است.
کافی است که بتوانیم با هم ارتباطِ درستی برقرار کنیم.
شاید به جرأت بتوانم بگویم یکی از بزرگترین مهارتهایی که انسان باید آن را یاد بگیرد، «ایجاد ارتباط مؤثر و سازنده» است. یاد بگیریم چطور با هم ارتباط برقرارکنیم و مفاهیمی را که در ذهنمان هست، منتقل کنیم. ممکن است که یک نفر به یک نفر دیگر، مشتی بزند و در آن مشتزدن، نهایت محبتش را ابراز کند. ممکن است همان رفتار را با کسی دیگر بکند و او ناراحت شود. بعضی وقتها امکان دارد که دو نفر در نهایت صمیمیتشان به هم فحش دهند! (که من نمیدانم این چه صمیمیتی است)؛ وقتی آدم کسی را دوست دارد، باید با ادب و نزاکت و مهربانی با او رفتارکند.
یاد بگیریم چگونه مفاهیم مورد نظرمان را به هم منتقل کنیم.
خیلی وقتها بهخاطر خجولی و خیلی وقتها به خاطر ترس از دست دادن تأیید دیگران، خیلیوقتها از ترس این که به ما بگویند تو بلد نیستی، خودمان را در دردسرمیاندازیم. به هم آدرسِ درست دهیم. دیگران را در مسیر افکار خودمان قراردهیم. مثلِ این که سوار تاکسی شده باشیم و بگوییم «من میخواهم بروم خانه!». راننده از کجا بداند خانهی شما کجاست؟ باید حدس بزند؟! باید خیلی راهها را برود! و شما میگویید نه، من میخواهم بروم خانه. وقتی هم به همسرتان فقط بگویید «من از این کارِ شما خوشم نمیآید» ، این همان اندازه نامفهوم و نامشخص وگمراهکننده است که به راننده تاکسی فقط بگوییم مرا برسان خانه!
اگر فقط بگویید «من در ازدواج با شما اشتباه کردم»، خب منظورت چیست؟ چه زنی/ مردی میتوانست همسر ایدهآل شما باشد؟ بگو تا شاید من هم همانطوری باشم. محضِ این که احساساتی شده باشم و بلد نباشم آدرس بدهم و انتظار داشتهباشم که به مقصدم هم برسم، منطقی نخواهد بود!
گاهی پدر و مادرها در مواجهه با فرزندانشان چنین هستند! چرا که نمیدانند که بچه از آنها چه میخواهد. یک روز حرفِ زشتی میزنند و پدر و مادر به او میخندند! و فردا حرفِ ملایمی میزند و پدر و مادر او را دعوا میکنند! بچه متوجه نیست که ارتباطِ خنده و پاداش و جزا با رفتارش چیست؟! زیرا ما که والدین او هستیم، بلد نبودهایم شفاف و مشخص نظر خود را بیان کنیم.
بیایید تمرین کنیم:
برای مثال با همسرمان صحبت کنیم. بگوییم «اگر من بخواهم به شما بگویم که دستپختتان را دوست دارم، چگونه بگویم» یا «اگر بخواهم بگویم کمی شور شده، چگونه بگویم؟»، تمرین کنیم که روزبهروز انسان قویتر و مؤثرتر و سازندهتری باشیم. هر چه بیشتر تمرین کنیم و هرچه بیشتر به فرزندانمان آموزش دهیم، آنها سریعتر موفق خواهندشد. دانش و سواد و مهارت، همه سرِ جای خود، اما مهارت ارتباط برقرارکردن با انسانها، امری مستقل و شاید اساسیترین هنری است که انسان میتواند بیاموزد.
دوستدارتان
محمود معظمی
شخصیتآهنین چیست؟
4 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
سلام استاد عزیز و گرانقدر
شما مسیر زندگی من رو با سمینار ده نمک عوض کردید و مدام مقالات شما رو خوندم.
ممنون از شما بابت اینکه از ته قلبتون مقاله و سمینارهاتونو در اختیار ما میزارین
این مطلب شما منو یاد کتاب زبان زندگی اثر مارشال روزنبرگ میندازه
از دوستانی که به این مقاله علاقمند شدن دعوت میکنم که این کتاب رو بخونن و تاثیرات فوق العادشو ببینن
ضمن عرض سلام واحترام خدمت استاد معظمی ازمطالب مفیدوآموزشهای کاربردی شما کمال تشکر وقدردانی رادارم وامیدوارم بابه کارگیری وعمل به آنها جامعه وآینده بهتری بسازیم …صمیمانه دوستتان دارم…
سلام استاد عزیز ماکه موفق نشدیم شمارو از مستقیم ببینیم،استاد عزیز من فروشنده بیمه هستم ولی نمیتونم خوب بیمه بفروشم، تو زندگیم هم خییلی شکست خوردم و دیگه جای شکست ندارم،تورو خدا راهنماییم کنید باید چکار کنم و در چ کلاسهایی شرکت کنم
استاد گرامی از شماسپاسگزارم که در آموزشهای خودتان مطالب را با سادگی هرچه تمامتر عنوان میکنید درعین حال که تمام راه حلهای شما عمیقا بجا و درست و استادانه ست.آموزشهای شماباعث میشه دنیای بهتری باهم بسازیم. سپاس ازشما.