نقش مهارتهای ارتباطی در میزان موفقیت شما!
بزرگترین عیب بدبختی این است که به آن خو میکنیم!
در دوران دانشجویی کتابی از «شیلر» شاعر و نمایشنامهنویس آلمانی خواندم: «بزرگترین عیب بدبختی این است که به آن خو میکنیم.»
جمله ای که ذهن مرا تا به امروز سخت درگیر خود کرده است!
پس از مدتی با مشاهدهی زندگی خود و دیگران و با تجربهتر شدن، تصمیم گرفتم تا گفتهی «شیلر» را به این ترتیب تغییر دهم و نوشتم:
بزرگترین عیب بدبختی تنها این نیست که به آن خو میکنیم، بدتر آن است که برای از دست ندادنش از آن دفاع میکنیم و با دیگران میجنگیم! محمود معظمی
از آن پس، پیوسته و آگاهانه از خود میپرسم و شما را هم به این چالش دعوت میکنم:
در کدام بخش از زندگی به ناخوشبختی و شکست خو کردهام؟
در کدام بخش از زندگی به جای راهنمایی خواستن، تلاش میکنم تا کماکان ناخوشبخت باقی بمانم؟
در کدام بخش از زندگی به جای تشکر از کسانی که کوشش میکنند با روشنگری مرا نجات دهند میجنگم و آنها را از خود میرانم؟
در کدام بخش از زندگی با اینکه پیوسته کوشش میکنی که زندگیت را بهتر کنی ولی کمتر موفق میشوی؟
برای پاسخ به پرسشهای بالا بهتر است، نخست به دو پرسش اساسی و ریشهای زیر پاسخ دهید:
از دیدگاه شما ریشه بزرگترین و اساسیترین مشکل بشری (به ویژه امروز) چیست؟ و از کجا سرچشمه میگیرد؟
از دیدگاه شما مهمترین ویژگی افراد موفق و شاد چیست؟
راهنما: هر دو پرسش یک پاسخ دارند!
سی ثانیه تا یک دقیقه به خود زمان بدهید و سپس ادامهی مقاله را بخوانید.
به احتمال زیاد پاسخ شما مستقیم و یا غیرمستقیم به این مطلب ربط پیدا میکند:
«مهارت ارتباط»
ارزش «برقراری ارتباط» بهقدری بالا و اساسی است که میتوان گفت انسان تنها در ارتباط است که میتواند خود را دریابد و شناسایی کند. هر یک از ما بدون توانایی ارتباط تقریبا وجود نخواهیم داشت. حتی در ذهن خود.
برای سادهتر کردن موضوع، ارتباط را به چهار بخش زیر تقسیم کردهام:
- ارتباط با خود
- ارتباط با دیگران
- ارتباط با کار و پیشهمان
- ارتباط با محیط زیست و دنیای اطرافمان
میزان مهارت شما در هر یک از این بخشها تعیین کنندهی میزان موفقیت، شادکامی و کیفیت زندگیتان خواهد بود.
از هر سو که بنگرید در خواهید یافت هیچ بخشی از زندگیتان نیست که (خوشی و ناخوشی، موفقیت و شکست، امید و ناامیدیتان) در گرو توانایی «برقراری ارتباط» و کیفیت آن نباشد.
جالب و دردناک است که بدانیم:
بزرگترین خطری که ریشهی موفقیت و خوشی ما را تهدید میکند ضعف و ناتوانیمان در ایجاد و نگهداری ارتباط موثر و پایدار است.
برخی از افراد میپرسند:
آقای معظمی پس جایگاه ارتباط با خداوند و دنیای غیرفیزیکی کجاست؟
و من عرض می کنم:
در کدامیک از چهار ارتباط نامبرده شده، «خداوند» حضور ندارد؟!
یعنی حتی معنویت و درک متافیزیکی ما از خود و جهان اطرافمان نیز در گرو کیفیت و نوع ارتباطهای چهارگانه ما میباشد.
پس چرا تا این حد ارتباط موثر و باکیفیت، دستکم گرفته میشود؟
پاسخ شاید ساده باشد!
چون نمیدانیم، اگر هم بدانیم، نمیتوانیم.
چه بخواهیم و چه نخواهیم همه مشکلات در نهایت به ریشه ای ختم می شوند که تا برای آن راه حل درستی نیابیم مجبور خواهیم بود با عوارض آن مشکلات تا پایان عمر بسوزیم وبسازیم!
دیگر نیازی نیست بسوزید و بسازید!
دیگر نیازی نیست که به بهانههای مختلف و ترس از جمع در مهمانیهایی که دوست داریم حاضر نشویم!
دیگر لازم نیست برای درخواست افزایش حقوق و مزایا، سالها در تردید و دو دلی در محل کارمان حاضر شویم!
دیگر لازم نیست برای بهدست آوردن تایید دیگران هر خواستهی نابجای آنان را بپذیریم و با خود بد شویم!
دیگر لازم نیست که از «نه» گفتن بترسیم و خود را در برابر دیگران ناتوان و درمانده بدانیم!
دیگر پول و ماشین و وسایل خود را تنها به خاطر خجولی به کسی قرض نخواهیم داد!
می توانیم هنرمان را در جمع نشان دهیم.
می توانیم صدا و حرف خود را در جمع به راحتی بیان کنیم؛ و هم خود و هم دیگران را خشنود کنیم.
هر گاه که وارد جمعی میشویم به راحتی و رغبت پذیرای ما شوند، و به راحتی خواستههایمان را مطرح میکنیم و به راحتی در جایی که لازم است توانایی «نه» گفتن را از خود نشان میدهیم، بی آنکه دیگران را از خود برنجانیم.
همهی این تغییرات معجزهآسا ممکن و شدنی است و آنهم تنها در طی چهار روز!
پیشنهاد می کنم:
جملهی« شیلر» را به یاد بیاوریم و برای همیشه به دردها، رنجها، محدودیتها، ضعف و ناتوانی خود که به آنها خو کردهایم «نه» بگوییم و برای همیشه از آن خدا حافظی کنیم.
زندگی رنج بردن نیست!
زندگی تحمل سختیهای بیمورد نیست!
زندگی محدودیت نیست!
زندگی بسیار وسیعتر و لذتبخشتر از آن است که تا به امروز تجربه کردهایم.
باور کنید برخی از ما انسانها آنقدر در طول عمر گرانقدرمان، رنج و ناراحتی تحمل می کنیم که شاید تنها هنگام مرگ به آرامشی که در زندگی شایسته آن بودیم، دست مییابیم!
زندگی سخت و دشوار اغلب انسانها، مرا به یاد این گفته «منتسکیو» متفکر فرانسوی میاندازد که میگوید:
مشکلات برای زندگی و انسانهای زنده است! کسی که میمیرد دیگر مسئلهای ندارد.
متاسفانه زندگی بیشتر انسانها مصداق این گفته «منتسکیو» است؛ و مترادف آن در اشعار پارسی این است که محمد فرخی یزدی میفرماید:
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم
پس از سالها درگیری با خجولی و شخصیت دستوپاچلفتی داشتن، در پانزده سالگی تصمیم گرفتم که به این وضع اسفناک برای همیشه پایان بدهم؛ و باید اعتراف کنم که این تلاش من، سی سال به طول انجامید تا بتوانم خود را بیابم و بر خجولیام و ترس از تأیید نشدن از سوی دیگران (ترس از انتقاد) به تدریج غلبه کنم.
تا اینکه در سال ۱۹۹۲ با روشهای پیشنهادی برادرم آقای دکتر مسعود معظمی در تولسای اکلاهما آشنا شدم.
از آن پس آموختم نیازی نیست که دیگران هم سی سال تلاش کنند تا بر خجولی و ترس از «نه» شنیدن و انتقاد غلبه کنند.
کافی است چهار روز به من فرصت بدهند تا برای همیشه با مشکل خجولی خداحافظی کنند!
بله درست متوجه شدید، چهار روز!
بیایید:
برای همیشه نه تنها برای خود بلکه برای فرزندان، خانواده، جامعه و سرزمینمان این اشعار و گفتهها را به تاریخ بسپاریم.
کاری کنیم که زندگی در هر لحظه با شادمانی و موفقیت همراه شود.
و این اتفاق مهم، بدون داشتن مهارتهای ارتباطی سالم و پایدار تقریبا غیرممکن است.
کارگاه «شخصیت آهنین» پاسخی است مطمئن و باصرفه و بسیار سریع به همهی مشکلات ارتباطی شما با خودتان، با دیگران، با کار و پیشهتان، محیط و دنیایی که در آن زندگی میکنیم.
شخصیتآهنین چیست؟
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
با سلام خدمت آقای معظمی عزیز.
راستش من خیلی دلم میخواد بتونم برای خود شما ایمیل بفرستم و یا حتی تماس تلفنی داشته باشم با شما. درد دلی دارم که تمایل دارم اگر امکانش باشه با شخص خود شما مطرح کنم. لطفا من رو راهنمایی کنید که امکان برقراری این ارتباط به چه صورت میتونه باشه.
پیشاپیش از توجه شما سپاسگزارم.
سلام وقت بخیر
آقای دکتر معظمی مشهد تشریف نمیارین کلاساتونو اینجا هم برگزار کنین