یک همسر ایدهآل!
همراه یک خانوادهی خیلی خوشحال و دوستداشتنی به طرف کلاردشت راهی بودیم…
خوشحالی خانواده، رضایت خانم و آقا و بچهها، خیلی توجهم را جلب کرد. بهطوری که وقتی به کلاردشت رسیدیم و مستقر شدیم، سر سفره ناهار از خانم پرسیدم که:
خانم! شما همسرت را دوست داری و ظاهرا عاشقش هستی….
گفت: بله من خیلی به او احترام میگذارم.
گفتم: میتوانم بپرسم همسرتان چه خصوصیاتی دارد که باعث شده او را دوست داشتهباشی و اینقدر خوشحال باشی؟
کمی فکر کرد…
(همسرش در آن موقع آنجا نبود)
گفت: مردِ خوبی است. از او راضیام…
گفتم: نه! من چیزهای مشخصتری میخواهم. مثلاً چه کارهایی انجام میدهد که او را دوستداشتنی میکند؟
من علاقهمندم که این موارد را بدانم.
پس از مدتی فکر کردن، منظورم را متوجه شد و گفت:
بزرگترین مشخصهی همسرِ من، که توجه مرا جلب میکند و من دوستش دارم، این است که مردی «منطقی» است.
خیلی برایم جالب بود…
گفتم: میشود شرح دهید که یک مرد منطقی چگونه است؟
کمی فکرکرد و گفت: راستش را بخواهید، حرفهای مرا گوش میدهد؛ از او خیلی راضیام.
گفتم: خب اینکه تعریف «منطقی بودن» نیست!
چون حرفهای زن را گوش میداد…
این خانم عنوانِ «منطقی بودن» را به همسرش میداد!
این نکته را از این جهت عرض میکنم که:
برای خودمان مشخص کنیم که همسر ایدهآل، برای من چه همسری است؟
چه مشخصاتی دارد؟
چون اگر جزئیات را ندانم، چطور میخواهم به آنها برسم.
کسی که نمیداند کجا میخواهد برود، سردرگم است.
مثلاً شخصی میگوید من از همسرم راضی نیستم.
چه موقع راضی خواهد بود؟
چه خوب است که بنویسیم. بنویسیم که همسر ایدهآل من چنین مشخصاتی دارد.
یکی از دوستانم نزد من برای مشاوره آمد و از همسرش گلایه میکرد که مرا اذیت میکند، زندگیمان تلخ است و … مدام غر میزد.
به او گفتم میتوانم از تو خواهشی کنم؟
من میخواهم به تو قول بدهم، کاری کنم که همسرت بسیار پذیرنده و دوستداشتنی شود؛ ایدهآلی شود که تو بخواهی، پذیرای تو شود!
پرسید: چنین چیزی امکان دارد؟!
گفتم: بله؛ یک صفحه کاغذ بردار و مشخصات زن ایدهآل خود را بنویس. که زن ایدهآل من چه مشخصاتی دارد…
اگر شما به من ورقهای دادید، دوستم هم داده!!!
میدانید چرا؟… خیلی مشخص است:
ما معمولاً در بین خواستههایمان تضاد داریم.
از یک طرف میخواهیم مثل فلان خانم بزرگوار یا مثل دختر پیغمبر معصوم باشد. از طرف دیگر میخواهیم مثل مادرمان آشپزیش خوب باشد. از طرف دیگر میخواهیم مثل فلان هنرپیشه لوند باشد. مثل فلان خانم دانشمند، متفکر باشد. از طرف دیگر مثل دوستِ دخترِ دوران جوانیمان باشد!
یعنی تعداد خواستههایی که داریم اولاً خیلی متنوع است و ثانیاً در تضاد با هم!
یعنی اگر بنویسیم، خواهیم دید که یک معجونی است که اگر به خداوند هم سفارش دهید، برایتان نخواهد ساخت! چون چنین موجودی وجود ندارد. همه چیز میخواهیم جز آنچه که هست. در حالی که وقتی میخواستیم ازدواج کنیم، آن شخص همان بود و ما انتخابش کردیم!
دانلود سمینار «ازدواج، پایان یا آغاز عشق؟!»
یک سری مبانی است که مبانی اساسی و اولیه است.
یعنی در هر شرایطی که تربیت شویم، به عنوان یک خانم یک پیشنیازهایی را از همسرمان میطلبیم.
طبیعت طوری است که جنس ماده (زمان غارنشینی را تصور کنید که ریشهی غریزی طبیعی را پیگیری کنیم) بزرگترین نیازش-طبق تجربهی من- این نکتهی ساده است: ایجاد امنیت در زندگی.
اولین چیزی که برای یک خانم مهم است این است که مردی که میخواهد با او ازدواج کند، کاپیتان بالیاقتی هست؟
این کشتی را به جزیره بهشت میرساند؟
چرا که زن میخواهد مادر شود و بچهداری کند و فقط در امنیت میتواند بچه را خوب بار آورد و امنیتش یعنی غذایش فراهم باشد، کسی مزاحمش نشود و مهر و محبت و توجه را از همسر دریافت کند.
اینها اساسیترین و سادهترین نیازهای زن است.
حتی مادههای گوریلها هم همینگونه هستند.
نر وظیفهاش این است که حضانتی ایجاد کند که ماده بتواند بچه را پرورش دهد. حالا ما به عنوان انسانهای متمدن شهرنشین، که خودِ خانم هم بعضی وقتها نانآور اصلی خانه است، شرایطمان متفاوت شده است؛ ولی در نهایت ما غرایزی داریم که باید به آنها احترام بگذاریم.
نیاز اولیه یک خانم، در اکثر مواردی که دیدم، از همسرش این چند چیز ساده است:
همسرش به او اطمینان دهد که امنیت زندگیش تأمین است. یک شب نگوید پول داریم و شب دیگر بگوید فقیریم.
به کسانی که درآمدشان نوسان دارد، پیشنهاد میکنم که:
همیشه مبلغ ثابتی را به خانه اختصاص دهید و خرجی خانه را جزو بیزینیس نیاورید. این مداومت و پیوستگی و اطمینان از درآمد به خانم امنیت میدهد. خانمها از ریسک کردنِ بیش از حدِ آقایان اضطراب دارند و حق هم دارند.
دانلود بستهی «مهارتهای خانوادگی»
نکتهی بعدی که از نامههای شما استنباط کردم، بداخلاقی است.
برای خانمها خیلی اهمیت دارد که مردشان خوشخلق باشد. اگر اختلاف هم دارید، بدون دعوا و مرافعه و تهدید به جدایی و طلاق و بدون اعتراف به اشتباه در ازدواج، حلشان کنید.
به یاد داشتهباشیم که:
همسران ما، شرکای ما هستند.
ما نمیتوانیم به سادگی بگوییم که برو بیرون! چنین چیزی درست نیست. وقتی قرارداد بستیم با هم زندگی کنیم، قراردادمان ایدهآلش تا آخر عمر است. وسط راه نمیتوانم در ماشین را باز کنم و بگویم بفرمایید بیرون. حتی به شوخی هم نباید این حرف را بزنم. چون حس ناامنی ایجاد میکند. به خصوص که زن، «امنیت نسبت به آینده» را مهمترین مسئله خود میداند و تنها در سایه چنین امنیت و محبتی است که زن میتواند شخصیت خودش را رشد بدهد، بچههای خوبی تربیت کند و اگر خودش هم بیرون از خانه به کاری مشغول است، آن کار را خوب اجرا کند و نشان بدهد که چه تواناییها و مهارتهایی دارد.
جدا از اینکه خانم در چه شغل و مرتبه اجتماعی است، به عنوان زن، نیازهای خاص خودش را دارد که در فیزیولوژی به آن «صفات ثانویهی جنسی» میگویند:
یکی از این صفات «حمایت خواستن» است. خانم اگر میلیاردر هم باشد، پس از ازدواج دوست دارد مردش دستبهجیب شود و از او حمایت کند و دوستش داشتهباشد و تهدیدش نکند.
آقایانی که عصبانی میشوید، مبادا تهدید کنید! خیلی به ضررتان است. آنقدر عواقب منفی دارد که ساعتها میشود راجع به آن صحبت کرد:
بچههای ناراحت و عصبی، هزینههایی که برای جبران حرفهایتان باید بدهید، هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ روحی و زمانی آنقدر زیاد است که به رشتهی کلام در نمیآید و در سطح کلان، کل جامعه را میخواباند.
به قول افلاطون:
ظلم به ظالم برمیگردد.
اگر من از این بارز بودنم سوءاستفاده کنم، همسرم را آزار دهم و برنجانم، باید مطمئن باشم که به خودم برمیگردد.
به جوامع نگاه کنید. کدام جامعهای میتواند بگوید من خوشبختم؟!
مربیِ اولیهی ما که حرف اول را به ما یاد میدهد، مادرِ ماست. اگر این زن خوشبخت و مطمئن باشد و اگر این زن عزتنفس و احترام به خود داشتهباشد، غیرممکن است فرزندش ناخوشبخت شود. غیرممکن است که فرزندش معتاد و دزد شود.
به یاد داشتهباشیم:
اگر سعادت خودمان را میخواهیم، به نفعمان است که با خانمهایی که در اطراف ما هستند-چه با ما نسبت دارند و چه ندارند- با ادب و مهربان رفتارکنم. همیشه استثنا هست.
ما مردها موجوداتی هستیم که حداقل از دو تا زن در زندگیمان اثر میگیریم: مادرمان، همسرمان. یا خواهرمان و دخترمان.
این اثر فوقالعاده قویتر از آن است که زنها از مردها یعنی پدر و همسرشان میگیرند.
اگر پدر هستی، به دخترت احترام بگذار و دوستش داشتهباش.
اگر همسر هستی، به همسرت احترام بگذار و دوستش داشتهباش تا او هم تو را دوستداشتهباشد.
یک آقایی قصد داشت از همسرش جدا شود.
پرسیدند: عیبِ خانمت چیست؟
پاسخ داد: الان که همسرم است نمیتوانم به شما بگویم.
وقتی جدا شدند دوباره پرسیدند: عیب همسر سابقت چه بود؟
پاسخ داد: درست نیست پشت سر دختر مردم صحبت کنم؛ و اینگونه شد که سکوت کرد…
این پند بزرگ را به ذهن بسپاریم:
حرمت و عزتِ انسانها به خصوص خانمها را حفظ کنیم تا خوشبخت شویم.
دوستدارتان
محمود معظمی
دانلود سمینار «خانوادهی خوشبخت»
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
7 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
سلام استاد،خیلی عالی بود،یاشیاسیز
سلام و درود
همیشه از خوندن مطالب شما واقعا استفاده می برم.
خیلی ممنون که اینقدر ساده اما پخته مطالب رو می نویسید.
دوستدار شما
بسیار عالی و قابل تامل
بسیار عالیه استاد عزیز
آخیش. بالاخره در زمینه با ازدواج یه حرف حسابی شنیدم. خسته شدم از بس مطالب غریب ترجمه شده خوندم. ممنون استاد.
عالی بود….
سلام.خیلی خوب و مفید بود