من کامل و بینقص هستم!
زمستانِ چند سال پیش در ایران، زمستانِ سختی بود. گفته میشد طی ۴۰ سالِ پیش از آن، بیسابقه بوده است! در کلاردشت وقتی خواستیم شوفاژ را روشن کنیم، دیدیم تمام لولهها یخزده و وقتی ساختمان گرم شد، ترکها و نشتیها معلوم شد.
ناچار شدیم از یکی از دوستانمان خواهش کنیم که یک لولهکش یا شوفاژکار را به ما معرفی کنند. آقایی را به ما معرفی کردند که در کار خودشان بسیار شریف و صاحبنظر بودند. ایشان آمدند و کارها را با ظرافت و دقت انجام دادند.
وقتی از ایشان دعوت کردم تا بنشینیم و با هم چای بخوریم، بابِ صحبت باز شد. بعد از مدتی ایشان گفت:
آقای معظمی، زمانی در کرج کار میکردم. ساختمانی بود که من آبِ شوفاژش را مقاطعه کرده بودم؛ و یک آقایی هم بودند که آب سرد و گرم را مقاطعه کرده بودند. گفت: همینطور برحسبِ اتفاق، در طولِ کار، برخوردی داشتیم و کارِ همدیگر را میدیدیم، من متوجه شدم که ایشان جهتِ لولههای سرد و گرم را برعکس بسته است. در حالی که در حالت استاندارد، شیرهای سمتِ چپ آبِ گرم و سمت راست آب سرد است.
برای این که اگر کسی میخواهد از آب گرم استفاده کند، بداند باید کدام شیر را باز کند.
وقتی به ایشان گفتم لولهها را اشتباه میبندید، به جای تشکر، ناراحت شد و گفت: آقاجان، مگر آسمان به زمین میچسبد اگر چپی آب سرد و راستی آب گرم باشد؟
گفت: «من نگاهی به او کردم و چیزی نگفتم. و از آن به بعد با خودم عهد کردم تا کسی چیزی از من نخواسته، من هم چیزی نگویم.»
(حالا من کاری ندارم که این حرف درست است یا نیست).
اما ادامهی داستان:
ایشان گفتند که موقعِ تحویلِ کار، تابستان بود. وقتی که کولرها را روشن میکردند، دیدند که در کولرها آب داغ وارد میشود. چون کسی که لولهکشیِ کولر را کرده بود، برحسبِ استاندارد معمول، لوله برداشته بود. در سیفونهای دستشوییها آب داغ میآمد. و تمام سیستم به هم ریخت. به ترتیبی که در آنجا همکارِ ما متوجه شد که بله، آسمان به زمین میچسبد و برای ایشان چنین شد؛ در گرفتنِ پولش، در عوض کردنِ سیستمها کلی دردسر برای خودش و کارفرمایش بهوجود آمد.
حالا بگذریم از اینکه «استاندارد» برای تسهیل و برای زبانِ مشترک به وجود میآید.
فرض کنید وقتی من به شما بگویم «بله»، در فارسی عموماً یعنی من موافقم و اگر بگویم «نه» یعنی من موافق نیستم و نیاز به استدلال و وقت و چیزهای دیگر دارد.
اما اگر یک جای دیگر بگویم «بله» و منظورم «نه» باشد و بالعکس، اطرافیانم به اشتباه میافتند.
این استانداردی است که در کارها مطرح میشود و برای تسهیل امور است.
اما نکتهای که در بیان این داستان، قصد بازگوییاش را دارم:
من فکر کردم که چرا آن آقا تشکر نکرد؟
چرا از شخصی که قصد راهنمایی کردن او را داشت تشکر نکرد؟
چرا ما غالباً تشکر نمیکنیم؟
چرا تشکر کردن اینقدر سخت است؟
چرا خواهش کردن و درخواست کردن برایمان سخت است؟
یک دخترخانمی با من تماس گرفته بودند. عاشقِ آقایی شده بودند و آقا هم عاشقِ ایشان. شرایطشان هم خوب و مقبول بود. ایشان میگفتند: ما مدام دعوایمان میشود و نمیتوانیم توافق کنیم.
پرسیدم: چرا؟
گفت: برای اینکه احساس میکنم اگر من به او اظهار علاقه کنم، پررو میشود و این اصلاً درست نیست.
گفتم: خب اظهار علاقه کردن راه دارد. از ایشان پرسیدم: «وقتی کاری برایتان انجام میدهد از او تشکر میکنید؟»
گفت: اگر تشکر کنم خیال میکند دوستش دارم!
پرسیدم: مگر دوستش ندارید؟
پاسخ داد: چرا!
گفتم: پس چرا میترسید که بداند دوستش دارید؟!
چرا فکر میکنیم اگر از او تشکر کنیم، بار سنگینی روی دوشِ ما میآید؟
چرا فکر میکنیم پررو میشود؟
این باورهای غلط از کجا آمده؟
چرا نمیآییم استانداردهای ارتباطیمان را تصحیح کنیم؟
چرا وقتی دوست داریم، میگوییم: «نه، خیلی هم خوشم نیامد!»
چرا به جای «بله» میگوییم «نه» و به جای «نه» میگوییم «بله»؟
چرا خودمان و دیگران را به اشتباه میاندازیم؟ قصدِ ما از این کار چیست؟
دلایل مختلفی وجود دارد. شاید دلیلش این باشد که:
من فکر میکنم باید همه چیز را بدانم و بلد باشم.
فکر میکنم وقتی من خوبم و مقبول و پسندیدهام که همهی کارها را بلد باشم و کامل و بینقص باشم.
و وقتی به من یادآوری میکنند که شیر آبِ سرد و گرم را برعکس میبندی، به من برمیخورد که چرا متوجه اشتباهِ من شدی! چرا آن را به روی من میآوری؟
به جای اینکه تصحیح کنم، میگویم حالا مگر آسمان به زمین میچسبد؟!
و طرف را پشیمان میکنم از اینکه در موارد بعدی هم به من کمک کند.
چرا در جامعهی ما انتقاد و شنیدنِ انتقاد مترادف با دشمنی است؟
چرا وقتی یکی از من انتقاد میکند من فکر میکنم او مرا دوست ندارد؟ چرا میخواهم ریشهاش را از زمین بردارم (اگر زورم برسد)؟ چرا؟
چرا در مواردی که موافق نیستیم، صریحاً اعلام نمیکنیم؟ شاید برای این که اگر کسی با ما موافق نباشد و از ما انتقاد کند، من خیلی دردم میآید و فکر میکنم اگر من هم از کسی انتقاد کنم، او هم خیلی دردش میآید. در حالی که لزوماً چنین نیست. ممکن است من راه درستش را بروم و طرف خیلی هم از من تشکر کند.
ما از خودمان انتظار داریم بیعیبونقص و کامل باشیم.
من این بازی را با کسانی که در کلاسها و کارگاههای من شرکت میکنند، انجام میدهم و میخواهم از شما خواهش کنم الان این بازی را با هم انجام دهید:
همین الان از خودتان سوال کنید که الان بیشتر میدانید یا سال گذشته؟
حتماً میگویید: «الان!» متشکرم.
سالِ آینده بیشتر خواهید دانست یا حالا؟
میگویید: «سال آینده!»
متشکرم.
ما رو به رشد و پیشرفت هستیم.
آیا میتوانیم از این دو سؤال اینطور نتیجه بگیریم که:
چیزهایی بودند که ما در سال گذشته نمیدانستیم و امسال میدانیم؛ یعنی آموختهایم؟ بله همینطور است.
و چیزهایی هستند که ما الان نمیدانیم و در سال آینده خواهیم آموخت.
آیا به اینخاطر که الان چیزهایی را نمیدانم و جای رشد دارم، باید با خودم بد باشم؟
چرا آقای رییس از خودت انتظار داری از همه سر باشی؟
پدرِ عزیز چرا از خودت انتظار داری همهی حرفهایت درست باشد و همهی اهل خانه از تو تبعیت کنند؟
مادر، چرا فکر میکنید که حرف درست در خانه را فقط شما میزنی و هیچ تردیدی در دانستهها و خواستههایت نداری؟
پسرم، دخترم، چرا از خودتان انتظار دارید که بینقص باشید؟ مگر ندانستن عیب است؟
اگر ندانی و نخواهی بیاموزی، عیب است.
بیاییم:
نگذاریم آسمانِ زندگیمان به زمین و زمینِ زندگیمان به آسمان بچسبد.
نگذاریم اوضاع قمر در عقرب شود.
وقتی کسی ما را راهنمایی میکند، از او تشکر کنیم.
وقتی کسی با حسننیت دیدگاهی را (درست یا غلط) با ما مطرح میکند، لزومی ندارد که با او موافق باشیم ولی از او تشکر کنیم که برای ما وقت گذاشته، که جرأت کرده و دیدگاهش را به ما گفته.
شما خوانندهی عزیز میتوانید همین الان تصمیم بگیرید و کاری کنید که هرگز از حالا به بعد، زمینِ زندگیتان به آسمان نچسبد، به شرطی که دو کار را از حالا انجام بدهید:
۱- تشکر کنیم بابتِ هر سرویسی که میگیریم، هر خبری که به ما میدهند و حتی بابت انتقادی که از ما میکنند.
(در کارگاه شخصیت آهنین شرکت کنید تا اینها را سریعاً یاد بگیرید).
۲- هر وقت چیزی میخواهید، به جای دستور دادن خواهش کنید؛ بگویید «لطفاً»، «خواهش میکنم»، «متشکرم».
مطمئن باشید اگر این موارد را به کار بگیرید، همیشه آسمان و زمینِ زندگیتان سرجای خودش است و شما آرامتر و بیدردسرتر و محبوبتر زندگی خواهید کرد.
دوستدارتان
محمود معظمی
شخصیت آهنین چیست؟!
3 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
دکتر معظمی عزیز.ممنون که با بیانی ساده اما موثر باعث رشد من شدید. من تکلیف تسبیح شما را انجام دادم.روزها با صدای بلندباخودم گفتم که دوست داشتنی هستم.خودم را در آغوش گرفتم و بوسیدم و به افکار سرزنشگرم توجهی نکردم و خیلی خوشحالم که امروز با احساس بهتری با شما صحبت میکنم. من در تاریکی نور را دیدم.محبتتان فراموشم نمیشود.
سلام
کسی که نتونه مستقیم توی سمینار های آقای معظمی شرکت کنه چطور میتونه از حرف هاو… ایشون بهره ببره.؟
خانم زهرا، از توجه و علاقهمندی شما به آموزشهای استاد معظمی سپاسگزاریم. پیشنهاد میکنیم به عقابها http://www.oghabha.com مراجعه کنید و سمینارها را دانلود و گوش کنید.