لغتنامه زندگی!
یادم میآید وقتی بچه بودیم، معلمین از ما میخواستند که در یک دفترچهی کوچک، لغتهایی را که معنایش را نمیدانیم، یادداشت کنیم و روبرویش معنای آن لغت را که پیداکردهایم، بنویسیم.
آن زمان به این دفترچه «دفتر لغتمعنی» میگفتیم.
در این دفترچه ما یاد میگرفتیم که هر لغت در زبانِ پارسی، چه معانیای دارد و چه مواقعی کاربرد دارد.
بعدها یادگرفتیم که:
این لغتها نه تنها معنی دارند، که بارِ عاطفی هم دارند. این که شما چطور آن را بیان میکنید، معنای کلمه را تغییر میدهد.
«دوستش داری؟»
-«نه بابا»
«میخواهی بروی آنجا؟»
-« نه بابا، حوصله ندارم»
«فلانی ماشین خریده.»
-«نه بابا؟!»
ببینید که یک عبارتِ «نه بابا» که در هیچ لغتنامهای پیدا نمیشود ولی مصطلح است و باتوجه به کاربرد آن، معنای آن تغییر میکند.
داستان از آنجا آغاز میشود که:
من در انگلستان مهمان یکی از دوستان ایرانی بودم. وقتی صحبت میکردیم، پرسیدم فرهنگ در اینجا چگونه است؟(برای راه انداختن کسبوکار در آنجا داشتم در این مورد تحقیق میکردم).
دوستِ من که چندین سال آنجا زندگی کرده بود، عمیقاً معتقد بود که:
انگلیسیها آدمهای دورویی هستند. کمی تعجب کردم. گفتم میشود مثالی بزنید؟
گفت: دورو هستند، هزارجور با تو حرف میزنند ولی کارِ دیگری میکنند.
از او خواستم شاهد مثالی بیاورد که چگونه به این نتیجه رسیدهاست؟
خیلی فکر کرد و دوباره گفت: دورو هستند، چگونه بگویم؟
گفتم: آن کارهایی را که آنها انجام دادهاند و شما را به این نتیجه رسانده، به من بگویید که من بهتر درک کنم.
ایشان تعریف کرد: من با یک دختر انگلیسی آشنا شده بودم و با آنها رفتوآمد میکردم و برنامهام این بود که با ایشان ازدواج کنم. ولی وقتی فهمیدم آنها دورو هستند، تصمیم گرفتم دیگر با آنها معاشرت نکنم.
گفتم: چطور به این نتیجه رسیدی؟
گفت: خیلی احترام میگذارند و خیلی آدم را تحویل میگیرند. ولی به مجردی که از تو چیزی بخواهند، یا تو چیزی بخواهی، رفتارشان عوض میشود و کار دیگری میکنند.
صحبتِ ما یک ساعتی طول کشید و آخرِ سر من متوجه شدم که منظورِ این دوست و میزبانِ من چیست؟!
به ایشان عرض کردم که:
اشکال، در ما و لغتمعنیای است که ما به همراه داریم. ما یک دفتر لغتمعنیِ ایرانی داریم که با فرهنگِ آنها همخوانی ندارد. آنها در برخورد با شما مؤدب بودهاند. ما فکر میکنیم که اگر کسی با ما مؤدبانه رفتار کند معنایش این است که مرا دوست دارد! در فرهنگِ آنها اینطور نیست.
آنها یادگرفتهاند که مؤدب و بانزاکت باشند ولی دلیل بر آن نیست که با شما موافق باشند.
دوستداشتن، موافق بودن، مؤدب بودن، با هم فرق دارند. چرا که من در فرهنگِ خودم، معمولاً (و نه همیشه) کسی را که دوست داشته باشم، خیلی به او سرویس میدهم و هرچه هم بگوید، میگویم بله حق باتوست! و وقتی هم کسی را دوست ندارم، حتی وقتی حرف حق هم میزند، جلوی او میایستم. چرا؟ برای اینکه من عاطفی برخورد میکنم.
در فرهنگ ما لغتِ «دوست داشتن»، با «موافق بودن» و «مؤدب بودن» همه با هم به یک معنا استنباط میشود! در حالی که در انگلستان این کلمات مقولههای جدا از هم هستند
به طور مثال در یک دادگاه، هیچ قاضی و دادستانِ خردمندی به متهم توهین نمیکند. چون آنجا محضرِ دادگاه است.
میگوید: آقای متهم، شما به کشتنِ فلان فرد متهم هستید. دلیلی دارید که آن را رد کنید؟
نمیگویند که: ای آدمکش بلندشو و از خودت دفاع کن! اگر اینگونه صحبت کند، جوِّ دادگاه عوض میشود.
در آن محیط ادب و نزاکت رعایت میشود.
دانلود بستهی «مهارتهای اجتماعی»
باید برخی لغتمعنیها را اصلاح کنیم.
اگر من کسی را دوست دارم، دلیل بر این نیست که با او موافقم. من فرزندم را خیلی دوست دارم و عاشقِ او هستم. اما دلیل نمیشود با همه کارها و یا حرفهای او موافق باشم.
باید یادبگیریم:
دوست داشتن را جدا کنیم. شاید یکی از دلایلِ اینکه ما اینقدر این معنانی را یکی میپنداریم، این باشد که زیاد به دنبال تأیید و تصویبِ دیگران هستیم. زیاد تشنهی این هستیم که دیگران به ما بگویند: «تو خوبی». وقتی به ما بگویند: تو خوبی، آنقدر این نظر برایمان مهم است که حتی ممکن است نظرِ خودمان را هم حذف کنیم!
یاد بگیریم در دفترچهی لغتمعنیمان بنویسیم.
هر کلمهای جای خودش را دارد.
«ادب» با همه کس، حتی با دشمنت.
اگر با شخصی اختلافِ شدید داریم، دلیل نمیشود که بیادبی کنیم. باید برویم و بگویم آقا و یا خانم فلانی حقوق مرا خوردهاند و من از ایشان شکایت دارم. شکایت کنیم، پولمان را هم بگیریم. دلیلی هم ندارد که نفرت و رنجش و دعوا و مرافعه داشته باشیم. من دوستش ندارم ولی بیادب هم نیستم. بیادب بودن، بارِ منفی است که مربوط به من میشود.
من با شما در مورد یک موضوع موافق نیستم ولی عمیقاً شما را دوست دارم. ممکن است که من با پدر، مادر یا همسرم موافق نباشم ولی از جانم عزیزتر هستند.
زوجِ مسنّی را میشناسم که ۵۵ سال از ازدواجشان میگذرد. در خدمتشان بودم و با هم صبحانه میخوردیم.
دیدم سر یک مسأله با هم اختلاف پیدا کردند و آقا پرخاش کرد که: این چه طرز رفتار است و از این حرفها!
خلاصه بحثشان کمی بالا گرفت. من ساکت نشسته بودم و نگاه میکردم.
زن و شوهر هر دو ناراحت بودند و به ظاهر با هم قهر کرده بودند.
بعد از چند دقیقه دیدم که آقا با همان حالت گرفته، آمد و گفت: خانم قرصهایت یادت نره!
هنوز هم اخمهایش درهم بود!
خیلی چیزها آموختم:
اختلاف داریم ولی دوستت دارم.
با تو موافق نیستم ولی دوستت دارم.
دوست داشتن، امری است جداگانه.
موافق بودن یک امرِ عقلانی است.
«خانم! در تربیتِ فرزند، من و شما همعقیده نیستیم.» اشکالی ندارد. دلیل بر آن نیست که ایشان غذا نپزد یا من نسبت به امور خانه بیاعتنا بمانم یا هردو نسبت به خیرو شرِّ همدیگر بیتفاوت باشیم. اینها از آن ناشی میشود که ما در لغتمعنیهایمان،اشتباه کردهایم.
مسائل را قاطی نکنیم.
یادبگیریم:
به عزیزانمان و به همه نوع بشر احترام بگذاریم.
ادب، نزاکت، محبت، همه به جای خودش.
موافق بودن یا مخالف بودن در جای خودش.
محیطی فراهم کنیم که کسی از ابرازِ عقیدهاش به من ناراحت نشود.
اگر مطلبی داری که به من کمک میکند، لطفاً بگو. البته مؤدبانه و سنجیده.
پرخاشگری و بیادبی، ابراز عقیده نیست، بلکه توهین است.
یادبگیریم:
مهربان باشیم، منطقی باشیم، هر لغتی و هر رفتاری را سرِ جای خودش بهکار بگیریم.
و وقتی یادگرفتیم به فرزندان و اطرافیانمان تسرّی دهیم.
کمک کنیم جامعهی ما یک جامعهای شود که هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد.
آنوقت تعادل برقرار میشود و زیبایی میآید، خوشی میآید
اگر ناراحت شدیم، به قول قدیمیها «با یک غوره سردیمان نکند و با یک مویز، گرمیمان!»
با تعادل و مهربانی و مشورت، کاری کنیم که دنیای اطرافمان دنیای بهتری شود.
برای این که این کار را بهتر تمرین کنیم، پیشنهاد میکنم:
از این به بعد که با هم صحبت میکنیم، بپرسیم منظورِ شما چیست؟ چون وقتی شما یک کلمهای میگویید، من در لغتمعنیِ خودم نگاه میکنم و ممکن است برنجم. پس بهتر است منظورِ طرفِ مقابلم را بپرسم. به همین جهت همسرانی که خیلی خوب با هم زندگی میکنند، همدیگر را «میخوانند» و به همین دلیل کمتر دچار اختلاف میشوند.
همدیگر را بشناسیم، به همدیگر احترام بگذاریم، لغتمعنیمان را تصحیح کنیم تا زندگیِ بهتری داشته باشیم.
دوستدارتان
محمود معظمی
دانلود آموزشهای «محمود معظمی»
9 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطلبی بسیار عالی و آموزنده.
مشکل واقعی در بیشتر روابط این هست که در جامعه ما، اکثرا یاد نگرفته ایم که بین احساسات و روابط مختلف مرزی قرار بدهیم و بر مبنای فرضیات ذهنی که از گذشته در ذهنمان وجود دارد،نسبت به افراد و شرایط مختلف، واکنش زود هنگام نشان می دهیم.
بسیار از شما سپاسگزارم که تجربیات با ارزشی رو با ما به اشتراک می گذارید.
سلام و عرض ادب مطالب واقعا قابل استفاده هست والگوی یک انسان موفق وبا فرهنگ را برایم ترسیم کرد.
سلام و درود
برام واقعا جالب بود
چیزای زیادی از شما یاد گرفتم و بابتشون از شما ممنونم
خداقوت
ممنونم استاد مهربان چیزی یاد گرفتم ❤
سلام
بسیار مطلب مهمی را مطرح کردید. امیدوارم بشود چنین مطالبی را بهتر در اختیار مردم قرار داد.
آموختیم استاد، سپاس از شما..
با سلام و عرض ارادت .مطالب فوق العاده منطقی بود. فکر می کنم اگر خیلی از ما ایرانی ها به این مسئله واقف بودیم .بیشتر اختلافاتمان را تجربه نمی کردیم. از شما ممنونم.
مطلب بسیار با ارزشی بود و شدیدآ من و به تفکر وا داشت.
ممنونم از شما دکتر معظمی گرامی
سلام ،مطلب مقاله باعث تفکر بیشتر من شد .از شما سپاس دارم