شک کنید!
یک نکته خیلی جالبی در سیرکها این است که:
فیلها با آن عظمت چگونه رام یک خانم یا آقای خیلی ظریف و ریز نقش هستند.
نکته جالبتر اینکه این فیلها با یک پابند بسیار ظریف که فیل هر زمان اراده کند میتواند آن را بلافاصله پاره کند، به یک میخ که در زمین فرو رفته است، گره خورده است.
انسان تعجب میکند که فیل با این قدرت با چنین طناب یا زنجیر ظریفی به یک میخ وصل است و تکان نمیخورد.
داستان از این قرار است:
فیلها وقتی بچه هستند، پای آنها را با زنجیری ظریف با یک میخ بسیار محکم میبندند و این فیل از روی کنجکاوی و بچگی میخواهد حرکت کند، هرچه پایش را میکشد نمیتواند حرکت کند.
این بچه فیل بعد از مدتی باور میکند که گریزی نیست و چارهای نیست و باید در یک محدوده معین حرکت کند. بعد از مدتی این فیل بزرگ میشود و هرچه بزرگتر میشود زنجیرش را سبکتر و نازکتر میکنند تا جایی که که فیل بالغ حتی اگر زنجیر به یک میخ چوبی در یک خاک نرم هم فرورود به محض این که زنجیر به پایش بسته شود دیگر پایش را تکان نمیدهد.
شاید باور نکنید ولی عین حقیقت است.
شش فیل در یک آتشسوزی در سیرک سوختند، نعره میزدند و جیغ میکشند ولی تصمیم نگرفتند یک بار هم که شده در این باور خودشان شک کنند و حرکت نکردند و سوختند و زنده زنده سوختند! چرا؟ چون منتظر بودند کسی کمکشان کند و آتش خودش خاموش شود؛ باران بیاید آتش خاموش شود و هر انتظار و هر کاری میکردند و خرطومشان را تکان میدادن و سه تا پای دیگرشان را تکان میدادند اما پای بسته شده را تکان نمیدادند! زیرا باور کرده بودند که آن بسته است و نمیتوانند حرکت کنند.
خیلی از ما در آتش میسوزیم، در آتش حسرت.
دوست داریم ماشینی، خانهای، همسری، بچهای، دوستی و فضایی و جایی داشته باشیم و حرفی بزنیم و صحبتی بکنیم ولی در آتش حسرتش میسوزیم و عمرمان به سر میآید و تمام فرصتها را از دست میدهیم و حرام میکنیم ولی هیچ اقدامی نمیکنیم چون باور کردیم نمیشود.
چون باور کردهایم که:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب کوثر و زمزم سفید نتوان کرد.
باور کردیم آسمان زندگی من قمر در عقرب است.
باور کردیم من بدبختم، ناتوانم و فقیر به دنیا آمده و فقیر هم از دنیا خواهم رفت.
هرچه را که باور کنیم، اثبات خواهیم کرد.
بسیار هوشمندانه دقت کن که چه باوری را در سرت پرورش میدهی آن باورها زندگی تو را رقم میزند. میخواهد درست و یا غلط باشد.
هشدار!
نکند مانند آن بچه فیل شده باشی، نکند فرصت زندگیات را در آتش سیرک زندگیات از دست میدهی.
فکر میکنی زندگی همین است، خوب همین هم میشود و آنچه که باور کردی اثبات میشود.
داستان فیل را خوب به خاطر بسپار، آن بچه فیلها را به خاطر بسپار.
اگر چندین سال سعی کردهای و کاری را نتوانستهای انجام دهی دلیل نیست که ناتوان هستی و شاید در آنموقع بلد نبودی، آن را یاد بگیر.
چرا میخواهی با معلوماتی که داری جواب تمام مسائل زندگی را بدهی؟!
چرا فکر میکنی با همین مهارتهایی که داری تمام مسائل را حل میکنی؟!
چرا فکر میکنی با همین توانمندی که داری میتوانی شرکتت را خوب اداره کنی، چرا جایت را به شخص دیگری نمیدهی؟!
یاد نمیگیری و به دیگران فرصت نمیدهی به تو کمک کنند!
چرا فکر میکنی برحق هستی و درست فکر میکنی؟!
چرا فکر میکنی همسرت و فرزندانت و همکاران و همه اشتباه میکنند و فقط تو راست میگویی؟!
چرا فکر میکنی تو مظلوم و همه ظالم هستند؟!
چرا به همسرت و بچهات و دنیا غر میزنی؟!
چرا باور کردی که مظلومی؟!
روزی یکی از شرکای من به من گفت که از رقبای ما بد گفتهاند که البته من به آنها رقیب نمیگویم، میگویم همکار.
گفت آنها قیمتهایشان را پایین آوردهاند و تمام بازار را خراب کردهاند و نه ما سود میکنیم و نه خودشان.
گفتم عزیز من، آنها باید از ما شاکی باشند، آنها سالها جنسهایشان را به دو سه برابر قیمت میفروختند و ما جنسی را با قیمت مناسب و بالاترین کیفیت و استانداردهای جهانی آوردیم و فروختیم و تمام بازارهایشان تعطیل شد.
آنها شاید راه فروش و فروشندگی را ندانند و فکر کنند اگر با پایین آوردن قیمت و از جیب خود گذاشتن بتوانند بازی را ببرند! ما بازی را شروع کردهایم.
اگر میتوانی ادامه بده و اگر نمیتوانی یا آن را رها کن و تو هم قیمت و شرایط خودت را ارائه کن مردم انتخاب کنند.
دورۀ یکساله «بیزینس کوچینگ»
آنچه که ما باور میکنیم، اثبات میکنیم.
ما کارهایی را میکنیم و رفتارهایی نشان میدهیم که خودمان و دیگران را در آتش قرار میدهیم. یک لحظه لبخند به لبمان نیست، آرامش در قلبمان نیست، نقسمان عمیق نیست، چشممان بینا نیست، میبینیم ولی نگاه نمیکنیم و حس نمیکنیم و با اطرافیانمان در ارتباط نیستیم.
در آتش هستیم، آتش دیگر از این بدتر.
یکی از دوستان من که مذهبی هستند، تعبیر بسیار قشنگی میکردند و میگفتند آتشی که در جهنم از آن صحبت میشود آتش حسرت و حسرت فرصتهای از دست رفته.
این تعبیر بسیار زیبایی است؛ یعنی تو یک روزی بیدار میشوی و میبینی که چه فرصتهایی داشتهای.
بهقول سعدی:
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
خوب حسرت میخوریم، ای داد همسرم از دستم رفت، بچهام و زندگی و فرصتها از دستم رفت، چرا؟
زیرا باورهایی هستند که ما را اداره میکنند.
از همه شما خواهش میکنم در باورهایتان شک کنید، شک اول ایمان است.
اگر میخواهید ببینید که باورها و افکارتان درست است، به زندگی و حساب بانکی، به روابط زناشویی، گردش کارها در اطراف نگاه کنید:
آیا شرکت و سازمانتان موفق است؟
خوشحال هستی؟ میدرخشی؟
این خیلی خوب است، همان باورها را ادامه دهید.
اما اگر هر روز مشکلی و تنگنایی پیش میآید و هرروز گِله و شکایتها بیشتر میشوند، خوب جایی از کارت اشکال دارد.
یکی از این باورها و یا چندتا از این باورها تو را قفل کرده است.
کسی که به آدم موفق دشنام میدهد و ماشینی را خط میاندازد، هرگز نمیتواند صاحب آن ماشین شود و به آن جایگاه برسد، زیرا با رفتار خودش راهش را میبندد، زیرا ناخودآگاهش به او میگویند اگر تو ثروتمند شوی، از تو بد خواهند گفت و تو را دوست نخواهند داشت.
باورش غلط است نه این که آدم بدی باشد.
زنجیر کوتاهی را به پایش بستهاند و یک میلیمتر میتواند حرکت کند.
کسی که دید و عمق دارد و آینده را به روشنی میبیند او هم باور دارد و زنجیر به پایش هست، اما زنجیرش ۲ کیلومتر و ۵ کیلومتر است. لااقل میتواند ۵ سال آینده را ببیند.
کسی که درگیر ناراحتیهای وجود خودش است، هنوز بر تجربیات تلخ کودکی سوار است، یکی در گوش من زده است، یکی مرا تحقیر کرده است، پدر من را درآوردهاند پس من انتقام خواهم گرفت، هر چه در فکر انتقام باشد، مانند آن فیل پا بسته در آتش خواهد سوخت.
یعنی هنوز اثیر تجربیات کودکی هستیم. بعضی از انسانها در ۳۰ سالگی، ۴۰ سالگی و حتی ۸۰ سالگی و هنوز مانند یک کودک به ماجراهای زندگی نگاه میکنند.
دورۀ یکساله «بیزینس کوچینگ»
هر باور و هر عادتی را نپذیریم و درست است که در وجود ماست اما میتوانیم آن را عوض کنیم و نیازی نیست مانند آن فیل عمل کنیم. ما انسان و مخلوق خداوند هستیم که خداوند هنگام آفریدن من و شما به خودش آفرین گفت و از وجود خود در من و شما آفرید.
مغز فیل کوچک است و مغز ما میتواند به اندازه جهان بزرگ باشد، ببینیم کجای کار هستیم؟
هر روز زندگی پیچیدهتر میشود، هر روز روحیهات خرابتر و جسمت فرسودهتر میشود، از خودت سؤال کن:
کدام باور مرا به این روز انداخته است؟
چرا من مانند آن بچه فیل شدهام؟
چرا مثل آن فیلهای سیرک میسوزم؟
لزومی ندارد ما در آتش بسوزیم و رنج ببریم و زندگی خود و دیگران را تیره و تار کنیم.
چشمهایمان را بشوییم و طوری دیگر نگاه کنیم…
فرصتها و نعمتها را درک کنیم و از خودمان انتظار بیشتری داشته باشیم.
خیررسان و خوشحال باشیم.
ما موجود غریزی نیستم، یک انسان هستیم و میتوانیم تغییر ایجاد کنیم.
ما خلیفه خدا در زمین هستیم و برای خودمان و دیگران صلح و آزادی، شادی و رفاه و محیط خوب وزیبا فراهم کنیم و با رفتارمان و نه با حرفمان الگو باشیم.
بهقول مولانا:
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چون زندان بشکستید، همه شاه و امیرید
دوستدارتان
محمود معظمی
دورۀ یکساله «بیزینس کوچینگ»
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
بسیار زیباست . من خودم را در حصار دیده ام و تلاش کردم خودم رو نجات بدم . اهل خوزستانم به تهران امده بودم برای کار چندین سال پشت سر هم اما هنوز بیکارم . باید آن بچه فیل را رها کنم .همیشه با امید زندگی کردم .الان هم اگر کاری باشد تهران حاضرم بیام . از تمام متن بالا باید یک جمله ی استثنایی برداشت کرد و ان هم این است . تغییر باور یعنی تغییر زندگی
سلام. خسته نباشید. کلام شما نافذ است؛ چرا که نیت خوب نافذ است؛ حالا «عرضه دانایی با نیت خوب» که الماسه. تبریک میگم شما الماس دارید.. پایدار باشید.