زخم کهنه!
یکی از دوستانم برایم پیام کوتاهی فرستاده بود که «من حالم بد است. دلتنگم و خسته. دلم میخواست شما را ببینم».
به ایشان عرض کردم که من الان مسافرت هستم و امکانش نیست. مشکلت چیست؟
بعد با دو سه تا پیامی که ردوبدل شد، جمله آخرشان این بود که «زخم کهنهای بر قلبم نشسته است».
من جوابی به ایشان دادم که جوابِ این دوستِ عزیزم، موضوعِ این برنامه است.
زخم کهنه یعنی چه؟!
یعنی زخمی که مداوا نشده است!
زخمی که اگر خواسته مداوا هم بشود، دوباره زخمِ جدیدی بر آن ایجاد کردهایم! یا تا آمده خوب شود، روی آن را کنده باشیم. این میشود زخم کهنه. و معمولاً هم زخم بد و خطرناکی هم هست.
چطور زخمی کهنه میشود؟
وقتی به آن نرسیم. وقتی عاملِ ایجادکنندهاش را از بین نبریم. وقتی که مانع بهبودیاش شویم.
خودش درحال خوب شدن است ولی نگذاریم خوب شود.
چه کسی موجب میشود؟ خودمان.
هیچ زخمی کهنه نمیشود مگر آن که صاحبش بخواهد. و به آن دوستم گفتم:
«زخمی کهنه نخواهدشد، مگر تو بخواهی».
اگر زخمی در قلبتان هست، به جای این که احساس مظلومیت یا فریب یا اجحاف کنید و به جای این که فکر کنید چه کسانی و در چه روزی این زخم را در شما ایجاد کردند (و این زخم کهنه معمولاً یا کینه است و یا عناد و یا رنجش) به یاد بیاور مسئولیت این زخم به عهدهی ماست.
در ضمن که آن روزی هم که ایجاد شده، باز خودِ من هم سهم داشتهام. ما دوست داریم فکر کنیم دیگران مسئولاند. ولی باور کنید زندگی یک انتخاب و تصمیم است.
هر لحظه باید به خودمان یادآوری کنیم:
«منم که تصمیم میگیرم این زخمها بماند یا نماند. منم که تصمیم میگیرم ببخشم یا کینهها را نگهدارم. منم که تصمیم میگیرم پای درختِ کینه و نفرتم آب و کود بدهم یا آن را از ریشه برکنم. منم که تصمیم میگیرم که انرژی و وقتم را صرف چه کاری میکنم. صرفِ کینهها و عنادها و رنجشهای قدیمی یا صرفِ عشقورزیدن، خلاقیت، سازندگی و مهر و محبت».
دانلود سمینار «سرطان روح»
بعضی از افراد فیلسوفانه نگاه غمانگیزی به شما میاندازند و از زخمهای کهنهشان با شما حرف میزنند. ممکن است مشروب بخورند یا سیگار بکشند یا معتاد شوند و وقتی با آنها حرف میزنی، بگویند:
«تو نمیفهمی من چه میکشم. من دردِ عمیقی دارم».
من به شما عرض میکنم این اصلا ارزش نیست.
ارزش، شادزیستن است.
ارزش، شادکردن است.
ارزش، ساختن است.
ارزش، بهبودی و بقاست نه تخریب.
و این تصمیمِ من و شماست؛ راجع به خودمان، همسرمان، فرزندمان، شهرمان، شرکتمان، کشورمان و دنیا.
این تصمیمِ من و شماست که دنیا را جای بهتری کنیم یا جای بدتری.
این تصمیم و انتخابِ ماست که آشغال در خیابان وجودمان بریزیم یا نریزیم و اگر هم ریختهایم، آنها را جمع کنیم.
هرگز به غموغصههایتان افتخار نکنید.
جای افتخار که ندارد هیچ، نشاندهندهی ضعفِ ماست.
باید بتوانیم و یادبگیریم که مسائل و مشکلات را با تمام وجودمان بپذیریم. این جزئی از زندگی است.
من نیز مانند بسیاری از شما مخاطبین با مسائلی روبهرو هستم اما دلیلی ندارد من این مسائل را بر تمام وجودم مسلط کنم!
زندگی همین است و من انتخاب میکنم کدام محصول را بردارم.
خیلیها محصول خراب را برمیدارند! چون در آن سناریویی که نوشتهاند، نیاز دارند احساس کنند که بدبخت هستند.
دانلود سمینار «زندگی یا زندهبودن»
باید یاد بگیریم شجاعانه زندگی کنیم.
باید یاد بگیریم و به فرزندانمان هم یاد بدهیم:
آن چیزی که میخواهی از آن شکایت کنید، ارزشِ زندگی است؛ از غذا خوردن چقدر لذت میبرید؟ بستگی دارد چقدر گرسنه باشید. از نوشیدنِ آب چقدر لذت میبرید؟ بستگی دارد چقدر تشنه باشید.
مسائل و مشکلات زندگی، همان میزان گشنگی و تشنگی است. آنها را حل میکنید و خوشحال میشوید. در شما نیرویی برای حلِ مشکل ایجاد میکند و حل آن شما را خوشحال میکند.
انسان در زندگی یک مأموریت بیشتر ندارد و آن «شادزیستن» است. و برای این شادزیستن باید خیلی کارها انجام دهد.
نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت…» در جایی نقل میکند که:
«انسان قبل از خواب باید با سه نفر کنار بیاید تا بتواند به خواب برود: با خداوند، با شیطان و با خودش. تا نتواند با این سه نفر کنار بیاید، خوابش نمیبرد».
ما نمیتوانیم از بیمسئلگی خشنود باشیم. ما از حلِ مسئله، از پیشرفت خوشحال میشویم و درستش هم همین است
متأسفانه بعضیها از کمشدنِ دردشان خوشحال میشوند. مثلا فرض کنید من سرم درد میکند، با ماساژ یا آبخوردن، سرم خوب میشود و خوشحال میشوم در حالی که تازه به وضعِ عادیِ اولیهام برگشتهام.
ولی یکی هم هست که سرش هم درد نمیکند اما قصد دارد کتابی بخواند، قهوهای بنوشد، با عزیزی صحبت کند، پرندهای را غذا بدهد، به خانوادهای سر بزند و… اینها او را خوشحال میکند چون ارزشآفرینی میکند.
شخصی معتاد است، آنقدر درد دارد که باید مواد مصرف کند تا دردش کم شود و تازه به فردی عادی تبدیل شود! این خوشحالش میکند. ولی این ارزش نیست. ارزش آن است که مسائل را حل کنیم و از حل مسائل لذت ببریم.
از بود و نبودمان تفاوت ایجاد شود. صبح که وارد اجتماع میشویم، وقتی به گذشته نگاه میکنیم، ببینیم چه کارهایی کردهایم، و از اثربخشبودنمان لذت ببریم. و هروقت خدایناکرده در قلبتان زخمِ کهنه دیدید، بلافاصله به خودتان بگویید «وای برمن! چرا اینها را نگهداشتهام؟ چرا نمیگذارم خوب شوم؟ (گذشت زمان معمولا کمک به بهبودی میکند ولی گاهی ما خودمان نمیگذاریم).
به آن دوست عزیزم گفتم، هر موقع توانستی مسائلت را –به تنهایی یا با کمک دیگران- حل کنی، به من بگو تا به تو «آفرین» بگویم و مِهر و ارادتم به تو افزون شود. داشتنِ نگاهِ فلسفی و کشیدنِ آه و خود را دردمند نشان دادن، ارزشِ شما را در نزدِ من پایین میآورد چرا که فکر میکنم شما قادر به حلمسائل زندگی نیستی و نمیخواهی هم که حلشان کنی. اینها را هم دستمایه کردهای برای زندگیت، برای عدم تحرک، برای عنادورزیدن به انسانها و این که خلاق نباشی. هیچکدام از اینها ارزش نیست.
با همدیگر کمک کنیم ارزشهای صحیح را در زندگیمان جایگزین کنیم.
زخمهای کهنه نباید در قلبمان وجود داشته باشد.
هرشب، هر زخمی را که باید خوب شود، کنار بگذاریم. هر شب. به هفته هم نباید بکشد، چه رسد به ماه و سال.
آمدهایم که تغییر ایجاد کنیم و بسازیم و اثباتِ تواناییِ خداوند باشیم. و این ممکن نیست مگر آن که الهی عمل کنیم.
دانلود بستهی «بادیگارد»
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
صحبت ها و دیدگاه شما هم بسیار علمیِ و هم کاملا کاربردی و دلنشین. توان آفرینندگی بیشتر در زندگیتون رو از خداوند آرزو دارم.
Mmnon
Khili mofid bood