چگونه راحت زندگی کنیم؟+تمرین
- آقایی به من مراجعه کرده بود و سوالی داشت که این سوال را چند نفر دیگر هم از من پرسیده بودند.
ایشان میگفت: آقای معظمی من یک فکر ناراحتکننده در سرم هست. شخصی هست که وقتی فکرش در سرم میآید، اعصابم بههم میریزد! خوابم نمیبرد! چه کار کنم این فکر از سرم بیرون برود؟ - جوانی تماس گرفت و گفت: آقای معظمی من عاشق دختری شدم و حالا از هم جدا شدهایم. چند ماه گذشته ولی فکرِ ایشان از سرم بیرون نمیرود.
- دختر خانمی تماس گرفتند و همین موضوع را میگفتند.
و شاید شما هم برایتان پیش آمده باشد که بخواهید فکری را از سرتان بیرون کنید و خودتان را قادر نبینید.
راستی چه کار کنیم که یک فکرِ آزاردهنده، دیگر نتواند ما را آزار دهد؟
قبل از اینکه به این موضوع بپردازیم، توجه شما را به یک نکته جلب میکنم:
دو کلمه هستند که شاید گاهی اوقات ما اینها را با هم اشتباه بگیریم: «حقیقت» و «واقعیت».
«حقیقت» در دنیا، یکیست.
هر چیزی حقیقتی دارد که همهی ما هم به دنبالش هستیم.
بعضیها هم فکر میکنند که به حقیقت رسیدهاند.
اما «واقعیت»، موضوعِ دیگری است.
به تعدادِ انسانها -حتی برای یک حقیقت- واقعیت داریم. مثلاً: همهی ما در یک محیط زندگی میکنیم. بعضیها خوشحالاند، بعضیها ناخوشحال. بعضیها بیتفاوتند، بعضیها افسرده و بعضی عصبانی. بعضیها گیجاند. بعضیها سریع پیش میروند.
آن چیزی که مسلّم است، شرایط برای همهی این افراد، کموبیش یکسان است.
یعنی در یک اداره یا سازماناند، یا یک سابقهی فامیلی دارند. اما چرا واقعیتِ زندگیِ آنها با هم فرق دارد؟
پاسخ این است که:
واقعیتها را من و شما میآفرینیم.
حقیقت را عرض نمیکنم اما واقعیت، آن چیزی است که در اطرافِ ما هست، برای ما دارد رخ میدهد و ما بیآنکه بدانیم، داریم این واقعیتها را میآفرینیم.
براساس واقعیتِ بعضیها، زندگی تلخ است و واقعیت بعضیها زندگی بیتفاوت و سرد است؛ و بعضیها خیلی پرشور و پرهیجاناند.
اگر یاد بگیریم که چطور واقعیتها را بیافرینیم.
آنوقت رُلِ زندگی در دستِ من و شما خواهد بود.
بله، ممکن است همسر یا فرزندتان شما را اذیت کند، یا شرایط سخت و دشوار باشد.
اینها واقعیتهایی است که باید بپذیریم.
متأسفانه یا خوشبختانه (که البته به نظرِ من خوشبختانه) در یدِ اختیارِ من و شماست
اینجاست که فکرِ من-که یک انرژی است- تبدیل به یک ماده میشود.
چه کار کنیم که یک فکر منفی و آزاردهنده از سرِ ما بیرون برود؟
شخصی به دفتر من مراجعه کردند و گفتند به من کمک کن، این فکر مرا خیلی آزار میدهد، گفتم:
بیایید یک بازی با هم انجام دهیم…
این بازی به این صورت است که شما فکر کنید آن فکرِ منفی و آزاردهنده، یک شخصی است که در کنارِ شما نشسته است. به آن آقا عرض کردم، فکر کن آن فکرِ منفی، من هستم. این اتاق هم محوطهی فکرِ توست. میخواهی مرا از ذهنت خارج کنی ولی من نمیروم بیرون. شما متوسل به زور میشوی. چه کار میکنی؟
بعد از کلی کلنجاررفتن، متقاعدشدند که من آن فکرِ ناراحتکنندهام و باید مرا بیرون کنند، گفت: لباستان را میگیرم و از اتاق میاندازمتان بیرون.
گفتم: بسیار خوب. حالا میخواهید مرا از در بیرون کنید. قبول؟
به یاد داشته باش:
وقتی چیزی را میخواهی بیرون کنی، دستش یا کِتش یا پرِ لباسش را میگیری و میخواهی از اتاق بیرونش کنی، خودت هم با او میروی.
ناگهان تکانی خورد و گفت: راست میگویید!
گفتم: هر وقت میخواهی چیزی را از ذهنت بیرون کنی، اولین اثرش این است که به او وصل میشوی. وقتی هم که به او وصل شوی، رنج میبری.
پرسید: پس چه کار کنم؟
گفتم: هیچ. نخواه که آن فکر را بیرون کنی. هروقت نخواستی چیزی را از ذهنت بیرون کنی، پس به آن فکر نمیکنی. وقتی هم به آن فکر نکردی، نمیتواند تو را آزار دهد.
من و شما انتخاب میکنیم چه فکرهایی در ذهنمان بیاید.
فکرِ فلانی که از او بدمان میآید، فکر فلانی که چند سال پیش ما را آزار داده و ممکن است الآن هم نباشد ولی واقعیت این است که ما از فکرِ او هم رنج میبریم هرچند حضور فیزیکی ندارد.
عزیزانِ من!
برای این که از چیزی رنج نبرید، بهتر آن است که:
سعی نکنید از فکرتان بیرونش کنید. آن را بپذیرید.
یکی از آشنایان هرجا که میرود، کمی که احساس گرما کند، با التهاب شورع میکند به بادزدنِ خودش
به او میگویم اینطور که شما خودت را بادمیزنی که بیشتر گرمت میشود! بپذیر.
بگو چه گرم است. همین که پذیرفتی، بدنت آرام میشود.
آرام که شدی، بدنت دیگر عرق نمیکند و گرمت نمیشود.
اما وقتی هیجان داری که خودت را خنک کنی، همین هیجان، بیشتر تو را گرمازده میکند.
جایی که فکرِ تو میرود، انرژی هم به دنبالش میرود. وقتی فکرت را برای یک چیز زیبا متمرکز کردی…
ناگهان انرژیهای وجودت به آن سمت حرکت میکند. وقتی به آن طرف رفت، آن میشود واقعیتِ زندگیِ تو.
دورهی آموزشی «لایف کوچینگ»
اکثرِ ما از زندگی رنج میبریم؛ به خاطرِ نوعِ فکر و نگرشی که داریم.
نوعِ انتخابی که از افکار و حوادث داریم.
اگر من میخواهم ثابت کنم که فلانی «بد» است، چه کار میکنم؟
فکرم را متمرکز میکنم.
مثل ذرهبین دقت میکنم که تمام کارهای اشتباه او را را پیدا کنم.
پس توجهِ من از کارهای مثبت میآید روی کارهای منفیِ او.
دیگر نمیتوانم مثبتهایش را بردارم چون دارم منفیهایش را برمیدارم.
خب، حالم بد میشود. و وقتی حالم بد شد، زندگیام بد میشود. واقعیتِ زندگیام بد میشود.
میخواهم یک پیشنهادی به شما بکنم: از همسرت، فرزندت، رئیسِ اداره، کارمندت گِله داری؟ از هر کس که گله داری…
یک تمرینِ ساده را انجام بده:
یک ورق کاغذ با یک قلم بردارید.
هر چه نکتهی مثبت از او سراغ دارید، بنویسید.
ابتدا برایتان سخت است. چه نکتهی مثبتی؟ کلاً آدمِ بدی است!
به خودت بگو: باشه. آنها را قبول کردم. حالا چه نکات مثبتی دارد؟
چهرهاش زیباست؟
خوشلباس است؟
خوشبیان است؟
چشم و ابرویش قشنگ است؟
موهای خوبی دارد؟
لهجهی قشنگی دارد؟
آدمِ جدیای است؟
وظیفهشناس است؟
دوستداشتنی است؟
در یک کار خاص تخصص دارد و داناست؟
سعی کنید ۳ تا ۵ نکتهی مثبت او را بنویسید.
به محض این که ۳ تا ۵ نکتهی مثبت را نوشتید، یک معجزه رخ میدهد:
ناگهان میبینید که ششمی و هفتمی هم میآید.
بدترین آدمِ دنیا را هم دستِ کم ۲-۳ نفر دوست دارند!
یکی مادرش دوستش دارد (به احتمال خیلی زیاد)، یکی بچههایش دوستش دارند، یا همسرش یا خواهر و برادرش. هرکدام ممکن است به دلیلی او را عاشقانه دوست بدارند.
معجزه از اینجا شروع میشود که:
شما روی نکات مثبت متمرکز میشوید. وقتی تمرکز شما رفت روی نکات مثبت، انرژیهای تابعِ آن فکر در شما به جوش درآمده و ازدیاد پیدا میکنند. ناگهان حالتان بهتر و بهتر میشود. فکرتان از منفی میرود روی مثبت و مثبتها همینطور زیاد میشود تا این که میبینی، آنقدرها هم آدم بدی نیست.
همه اشتباهاتی میکنند.
و واقعیتِ زندگیتان عوض میشود. ناگهان آن شرایطُ سخت، به شرایط سهل و آسان تبدیل میشود.
دانلود آموزشهای «محمود معظمی»
افرادی که با من مسافرت میروند و در جادهها هستند، میبینند که چقدر راهها سریع باز میشود.
این تمرینی را که میگویم، انجام دهید، فوقالعاده زندگیتان راحت میشود.
سیدیهای و فایلهای صوتی برنامههای آموزشی را در ماشین خود گوش کنید.
بگویید حالا که راه بسته است. از این وقت چگونه استفاده کنم؟
به برنامهی مورد علاقهتان گوش کنید…
ناگهان میبینید که راهها باز شد و ترافیک به آن سنگینی که فکر میکردید، نیست.
تعجب میکنید و این حقیقت دارد.
پس لطفا تمرین کنید…
یادتان باشد که:واقعیتها را شما میآفرینید.
کارِ من و شما آفرینشِ واقعیتهای زندگی است.
ما وقتی زیاد استرس و اضطراب در زندگیمان هست، به آن خو میکنیم. فکر میکنیم حقیقت آن است. حقیقت آن نیست. واقعیتی است که وجود دارد و ما آن را انتخاب کردهایم!
این فکرِ شماست. دنیای اطرافِ من و شما نتیجهی طرزِ فکرِ ماست.به قول «هنری فورد»:
آنهایی که میگویند میشود و آنهایی که میگویند نمیشوند، هر دو راست میگویند!
برای دستهی اول میشود و برای دستهی دوم نمیشود».
فیلم و صوت کامل سمینار TAKE OFF
یک فرمول ساده به شما یاد میدهم که چگونه فکرِ شما به یک واقعیتِ مادی تبدیل میشود:
اولِ هرچیزی فکر است.فکر، یک نوع انرژیِ ارادی است.
شما فکرتان را –آگاهانه یا ناآگاهانه- ببرید روی زیباییها و تواناییها و نکات کلیدی و مهمی که ممکن است ساده از روی آن سُرخورده باشید.
وقتی فکرتان متمرکز شد، احساس به دنبالش میآید.
هر فکری، احساسِ متناسب با خودش را به دنبالِ میآورد.
و احساس، نیروی حرکتدهنده است.
هر چه که فکر را بیشتر نگهدارید، احساستان قویتر میشود.
و این احساس، تبدیل میشود به «حرکت»، به یک گفتار و رفتار.
و آن حرکت، تبدیل میشود به یک نتیجه.
که آن نتیجه، چیزی است که ما در زندگی داریم؛ میتواند ثروت، شادکامی، جایگاهی که داریم، وضعیت اجتماعی، نوع زندگی و کارمان، آیندهمان و…باشد.
همه به فکری بستگی دارد که از اول انتخاب کردهایم.
به قول حضزت «مولانا»:
ای برادر تو همان اندیشهای
مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گلست اندیشهی تو گُلشنی
گر بُود خاری تو هیمهی گُلخنی
چقدر زیباست…
چه چیزی در سرت هست؟
آن را در بیرون میبینی.
فکرت گُل است؟
تو گُلستان و بهشتی.
فکرت خار و هیمه است؟
در جهنمی.
نوعِ فکرت را عوض کن تا زندگیات عوض شود.
همین الان تصمیم بگیر و تمریناتی که در این مقاله ارائه شده است را انجام بده…
انتخاب کنیم دنیای بیرونمان چطور و چه رنگی باشد.
من و شما میتوانیم تصمیم بگیریم زندگیمان را در کجا قرار دهیم.
به دستِ من و شماست.
دوستدارتان
محمود معظمی
دورهی آموزشی «لایف کوچینگ»
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
22 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
Perfect Ostad
خیلی ممنونم از آموزش های مفید و جملات آرام بخش شما
سپاس از آگاهسازی شما
مثال شما بسیار جالب هست!
گفتم: هر وقت میخواهی چیزی را از ذهنت بیرون کنی، اولین اثرش این است که به او وصل میشوی. وقتی هم که به او وصل شوی، رنج میبری.
دقیقا درسته همین اتفاق میفته .ممنون از راهکارهای مفید شما .
سلام استاد عزیز
واقعا زیبا و کاربردی بود مثل بقیه ی مقاله ها.
اصلا کلام نافذ و زیباتون واقعا به دل میشینه
خیلی دوستتون دارم
سلام آقا محمود .من همه جا مشاور کوش کردم ولی به اندازه صحبت شما لذت نبردم .
چند سال پیش تو یه برنامه صحبت کردین
۱ دقیقه بود بابام کوش میکرد من عادی نگاه میکردم
خیلی جذب حرف های جنابعالی شدم علاقه پیدا کردم .
سلام استاد عزیز
خیلی عالللللییئییی بود ممنون از خداوند به خاطر وجود انسانهای فرهیخته ای مثل شما در این زمان که واقعا نیازداریم
خیلی ممنون استاد عزیزخیلی استفاده کردم و بهم کمک شد متشکرم
دقیق مثل جاده یی که برای شما باز میشد برای من هم اتفاق می افتاد وقتی میرفتیم بندر قشم برای خرید تو مسیر برگشت ۳ تا ایست بازرسی هست که اکثرا نگه میدارن و بازرسی انجام. میدن ولی من همیشه با ی ماشین پر از پوشاک رد میشدم چون به این فک میکردم که همیشه راه نجات برای من باز هست و خدای من جلو راه من حرکت میکند و من پشت سرش و چون خرج خانواده با همین مغازه میدادم میدونستم خداوند نگه دار من و حافظ جان و مال من است ولی دو سال هس که همه درها بروم بسته شده و موندم چکار کنم چ راه حلی پیش بگیرم که از این بست نجات پیدا کنم کلا سرمایه از دست دادم و به نقطه صفر رسیدم و دیگه ذهنم هیچ دیدگاه مثبتی و دریافت نمیکنه نیاز مبرم به راهنمایی دارم ممنون از لطفتون
درود بر شما بسیار عالی بود
مثل همیشه متن های پرکاربرد و با ارزش. خیلی دوستون دارم
ممنون
با سلام و عرض ادب
سخنان گهربار شما همیشه برای من الهام بخشه ، من به حرف های شما ایمان دارم در ضمن شیوه کارتون و شخصیتتون رو هم خیلی دوست دارم . حتما تمرینات رو انجام میدم .
امیدوارم همیشه سالم باشین.بسیا سپاسگزارم
استادعزیزبسیارعالی بود
شایدنفرات زیادی باشندکه نکته کلیدی تمرکزروی نکات مثبت رو بدوننداما اغلب فراموش میکنندنکته بسیارمهمی درتمام جنبه های زندگی دارندسپاس
با سلام. مقالتون بسیار کاربردی بود. در جلسه ی چهاردهم سکویا سوالی برام ایجاد شده بود که در بخش کانت ها هم سوالم رو پرسیدم.
اما این مقاله پاسخ خیلی خوبی بود به سوال من.
تمریناتشو انجام میدم تا ببینم نتیجه چی میشه.؟
امی
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
گر بود اندیشه ات خار خارکنی
گر بود اندیشه ات گل گلشنی
چگونه میشود هر لحظه مثبت بود و مثبت فکرکردبا این همه فرکانس منفی که در اطرافمان است؟؟
سلام خدمت شما استاد عزیز واقعا جالب بود مطالب ممنون
سلام خدمت شما استاد عزیز واقعا جالب بود مطالب ممنون
ببخشید اگه با یک کسی نتونی رک صحبت کنی یا باهاشون حرف بزنی و فقط حرف خودشونو بزنن چیکار باید کرد؟ممنون از راهنمایی
بسیار مقاله کاربردی و زیبایی بود…تشکر
لایک داری
بسیار عالی. توجه به نکات مثبت هر چیزی شبیه همان مورد رو برای ما می آورد.
باید عادت کنیم و شرطی کنیم خودمون رو به توجه به نکات زیبا. نکات مثبت …
بعدش آروم آروم می بینیم هرجا حالمون بد میشه سریع می فهمیم و کلیک می کنیم روی نکات مثبت.
شاد وپیروز باشید.
عالی بود واقعا از غفلت و ناآگاهی ماست که اتفاقا همیشه به چیزهای که نمی خواهیم باشیم هستیم نه اون چیزی که دوست داریم باشیم ..
و این مطلب برای بسیار روشنگر و مفید واقع شد ازین رو ، تلاش میکنم مثبت اندیش باشم و رشد کنم .
خیلی خیلی دوست دارم لایفکوچینگ شرکت کنم ولی …
فقط میتونم بگم ..امیدوارم بتونم
ممنون که هستین
بسیار بسیار ممنون استاد ارجمند