چرا اقتصاد ایران طلایی است؟

تمامی حقوق محفوظ است

شما مردمان مسئولی هستید که تصمیم گرفته‌اید زندگی‌تان را بهتر و کشورتان را آباد‌تر کنید. تصمیم دارید نه‌تنها پابرجا و ماندگار باشید، بلکه قصد دارید رشد کنید.
و این تصمیمات، تصمیم افراد بزرگ است.
مهم نیست که بودجه و شرکت شما چقدر است و ابعاد سازمانتان چقدر است. ولی خیلی مهم است که در سرتان چه می‌گذرد؟
چقدر جاه‌طلب هستید؟
چقدر بزرگ می‌اندیشید؟

می‌خواهم از شما خواهش کنم مطالب را با دقت بخوانید. بگذارید به وجودتان بنشیند.
بعد به خودتان فرصت دهید که آنچه را یادگرفتید اجرا کنید.
هر چقدر که بهتر درک کنید، در ناخودآگاهتان خواهد نشست و به طور اتوماتیک انجام خواهید داد.

موضوع صحبت ما اقتصاد طلایی ایران است.

هنری فورد می‌گوید:
آن‌هایی که می‌گویند می‌شود و آن‌هایی که می‌گویند نمی‌شود، هر دو راست می‌گویند.

من نیامدم به شما ثابت کنم که اقتصاد ایران طلایی است.
من فقط خبر دادم.
نمی‌خواهم چیزی را ثابت کنم.
می‌خواهید باور کنید و می‌خواهید باور نکنید.

پرسش اولم این است که:
چرا فکر می‌کنیم اقتصاد ایران، طلایی است؟
به این فکر کنید که ۸۰ میلیون جمعیت یعنی چه؟! فقط این را بگویم که اگر ۸۰ میلیون ایرانی هفته‌ای یک دانه تخم‌مرغ بخورند، می‌شود هفته‌ای ۸۰ میلیون تخم مرغ! همین تخم‌مرغی که شانه شانه می‌بینید، بیزینس‌های بزرگی دارد. (اینجا زیمبابوه نیست _هرچند آنجا هم عوض شده_ اینجا افغانستان و بنگلادش نیست).
ایران کشور ثروتمندی است.

هر وقت خواستید بدانید که چقدر ثروت و البته چقدر ناشکری وجود دارد، به ظروف زباله سر بزنید. ببینید در‌‌ همین حالتی که همه از گرانی می‌نالند، چقدر مواد غذایی قابل استفاده در سطل زباله هست. مرغ و گوشت و پنیر اضافه که خراب شده است. اگر مردم گرسنه باشند، سطل‌ها را هم خالی می‌کند.

ایران کشور ثروتمندی است. همیشه هم ثروتمند بوده است. ولی ما چرا متوجه نمی‌شویم و استفاده نمی‌کنیم؟ چون آماده نیستیم.
ما سرزمینی به نام «ایران» داریم و وظیفه داریم آن را آباد نگه داریم.
وظیفه داریم آن را آباد‌تر کنیم و به فرزندانمان تحویل دهیم.
فررزندان ما چه گناهی دارند که پدر و مادر بی‌مسئولیتی داشته باشند؟
آن‌ها چه تقصیری دارند؟
خیلی راحت می‌توان به گردن شهردار و دولت و خدا و زمین و زمان انداخت. شما ــ دوست عزیز که دارید این مطلب را می‌خوانید ــ چه کاره‌اید؟

من عرض کردم، برای اثبات چیزی نیامده‌ام. آمده‌ام خبر دهم و آن چیزی را که می‌دانم به شما منتقل کنم تا خودتان تصمیم بگیرید که چه کار کنید به سودتان است؟


[irp]

به هر حال اقتصاد ایران طلایی است. می‌پرسید چرا؟ می‌گویم «چرا نباشد؟»

یکی از دلایل آن، این است:
سی و چند سال از انقلاب گذشته است.
انقلاب مثل تب است.
یعنی فرد تب می‌کند تا میکروب‌های داخل بدنش کُشته شود.

برای مثال: مرغ هرگز سیاه‌زخم نمی‌گیرد. چون دمای بدنش همیشه ۴۰ است. سیاه‌زخم اگر وارد بدن ما شود، ما تب می‌کنیم و محیط برای سیاه‌زخم نامناسب می‌شود و بیماری از بین می‌رود. باکتری و ویروس که وارد بدن ما شود، دمای بدن را بالا می‌برد. درست است صاحب بدن رنج می‌برد اما بیماری از بین می‌رود.
انقلاب هم مثل تب و لرز و استفراغ است.

خشم و فشاری است که مدت‌ها مانده و یک دفعه بروز می‌کند و بیرون می‌زند. به همین جهت در سیستم‌هایی که آزاد و دموکراتیک است، اصلا انقلاب نمی‌شود.
انقلاب همیشه به خاطر اختناق و فشار است (ثابت شده است و حرف من هم نیست).

ما چون در این تلاطم‌ها بودیم و بعد با مسائل مختلفی همچون جنگ، تحریم، اختلاف سلیقه و تند روی روبه‌رو شده‌ایم، همه این تلاطم‌ها امیدِ ما را به آینده ضعیف کرده‌اند.
ما دائما در بحران زندگی می‌کنیم و این زندگی دائمی در بحران، در ما باوری ایجاد کرده است.


[irp posts=”1142″ name=”نوابغ فروش(آموزش فروش حرفه‌ای)”]


یادم است چند سال پیش تازه به کانادا رفته بودم. وقتی برگشتم یکی از مدیران صنایع دفاع که دوست من بود، به من پیشنهاد کردند که همایشی برای مدیران صنایع دفاع بگذارم و تفاوت مدیریت کانادایی با مدیریت ایرانی را شرح دهم.
من گفتم من عالِمِ این کار نیستم. در این زمینه تحصیل و تحقیق نکرده‌ام. ولی آن چیزهایی را که خودم تجربه کرده‌ام، به شما می‌گویم.
رفتم و گفتم…
جان کلام این بود که:
وقتی من رفتم و یک سال گذشت و بیزینس را شروع کردم، دیدم چقدر کار‌ها آسان است. من ترخیص‌کار و حسابدار نمی‌خواهم. هیچ چیز نمی‌خواهم. من یک ایده داشته باشم، و بلد باشم آن ایده را بفروشم، کارم می‌چرخد. چطور؟

شما آنجا شرکتی را ثبت می‌کنید. ثبت کردنش هم خیلی آسان است. هیچ مجوزی نمی‌خواهد.
اگر مشکلی باشد و مردم ناراضی باشند، می‌روند شکایت می‌کنند.
کسی از قبل نمی‌آید جلوی کار شما را بگیرد!
مثل آب خوردن می‌توانی مؤسسه بزنی.
اگر بخواهی کارهایی همچون درمان انجام دهید، از شما گواهی می‌خواهند.
اگر مثلاً بخواهید سیم‌کشی برق انجام دهید، باید تأییدیه بیاورید. می‌توانید سیم‌کشی انجام دهید و کسی جلویت را نمی‌گیرد. اما تا گواهی ندهید، بیمه نمی‌کنند.

می‌گویند آزادی هر کاری می‌خواهی انجام دهی، فقط مزاحمت ایجاد نکن و شاکی خصوصی نداشته باش.
اگر می‌خواهی اسم انتخاب کنی، برو جستجو کن و هر اسمی می‌خواهی انتخاب کن. کمکت می‌کنند، انجام شود.
برای اجاره دفتر، اینجا خیلی مزاحمت هست (مثلا اگر کسی بخواهد دفترش در خانه خودش باشد).

اما آنجا مشکلی ندارد. آنجا ساختمان‌هایی هست که هر اتاقش را اجاره می‌دهند. سالن‌ها و منشی‌های مشترک دارد. مبلغی پرداخت می‌کنید و یک دفترکار به شما تحویل داده می‌شود. برای خط تلفن هم زنگ می‌زنید و می‌آیند وصل می‌کنند. اسم و آدرس شما هم جلوی دفتر کارت هست.
پس برای شروع کسب و کار دردسر نداریم.

برای حسابداری، تو نیاز به حسابدار نداری. نرم‌افزار حسابداری در وب هست. اعداد و ارقام را وارد می‌کنید و خودش حساب می‌کند و چک آن را نیز صادر می‌کند.
برای ترخیص، افرادی هستند که با آن‌ها تماس می‌گیرید، جنس شما را ترخیص می‌کنند و با رسید پرداختی‌ها برایتان می‌آورند (بسته به قراردادتان از یک تا سه ماه وقت دارید پول آن‌ها را بپردازید). این افراد نیز خودشان با دولت قرارداد دارند که سر زمان معینی پول دولت را بپردازند.
همان‌طور که متوجه شده‌اید اساس کار، بر «شدن» است.

فرق بارزش این است که یک مدیر ایرانی خیلی خلاق است. هزار راه بلد است. تمام چم و خم‌ها را می‌داند. بیمه، روند اداری، کارگر، کارمند، محیط زیست و….. همه را می‌داند ولی وقتی می‌رود آنجا، هیچ‌کاری نمی‌تواند انجام دهد. یعنی هیچ‌کدام به دردش نمی‌خورد!
چرا؟!

دوستدارتان
محمود معظمی

برگرفته شده از سمینار «اقتصاد طلایی ایران»